کتاب هدیه نهایی

The Ultimate Gift
برای رسیدن به ارثیه ای هنگفت چه کارهایی حاضرید انجام دهید؟
کد کتاب : 55504
مترجم :
شابک : 978-2000341093
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1391
سال انتشار میلادی : 1991
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 4 اردیبهشت

معرفی کتاب هدیه نهایی اثر جیم استوال

«هدیه نهایی» نوشته جیم استوال (۱۹۵۸)، یکی از مشهورترین سخنرانان انگیزشی و کارآفرین و برنامه‌ساز تلویزیونی است.هدیه نهایی، موفق‌ترین و پرفروش‌ترین کتاب جین استوال است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

کتاب هدیه نهایی

جیم استوال
جیم استووال قهرمان وزنه بردار المپیک، رئیس شبکه تلویزیونی، برنده جایزه امی و نویسنده و گوینده پلت فرم بسیار مورد توجه بوده است. او نویسنده پرفروش ترین کتاب، هدیه نهایی است که یک فیلم سینمایی اصلی با بازی جیمز گارنر و ابیگیل برسلین است. او همچنین نویسنده کتاب های The Ultimate Life و The Ultimate Journey است.استیو فوربز، رئیس و مدیرعامل مجله فوربس می گوید: "جیم استووال یکی از خارق العاده ترین مردان عصر ما است."کمیته فرصت های مساعد رئیس جمهور به دلیل فعالیت خود در زمینه دسترسی تلویزیون به 13 میل...
قسمت هایی از کتاب هدیه نهایی (لذت متن)
در هشتاد سالگی و پنجاهمین سال حرفۀ وکالتم سفر پرماجرایی را آغاز کردم که زندگیم را برای همیشه متحول کرد. دفتر من در بالاترین طبقۀ برجی بزرگ در معتبرترین بخش بوستون قرار دارد. بر روی پلاک برنجی روی درب آن نوشته شده: «دفتر خدمات حقوقی هامیلتون، هامیلتون و هامیلتون» من، تئودور هامیلتون و پسر و نوه ام بقیۀ هامیلتونها در این موسسه هستند. مدعی نیستم که ما اعضای معتبرترین موسسه خدمات حقوقی در بوستون هستیم. اما اگر کسی این صفت را برازنده ما بداند آن را نفی نمی کنیم. روزی هنگام نوشیدن قهوه در دفترم در بحر تأمل و تعمق فرو رفته و خاطرات دوران تحصیل در دانشکده حقوق را در ذهن مرور می کردم؛ به تقدیرنامه ها و عکسهایی که پشت ویترین دفترم قرار داشت خیره شده بودم و از این که با افراد برجسته از جمله پنج تن از روسای جمهور اسبق عکس گرفته بودم به خود می بالیدم. به قفسه های کتاب که از کف تا سقف اتاق امتداد داشت و مملو از کتابهای قدیمی جلد چرمی بود، و نیز به فرش گرانقیمت ایرانی و مبل چرم کلاسیک که بر روی آن نشسته بودم می نگریستم که ناگهان تلفن روی میزم زنگ زد. پس از برداشتن گوشی صدای آشنا و قابل اتکای مارگارت هستینگز را شنیدم که گفت: «قربان، باید مطلبی را با شما در میان گذارم» از آنجایی که من و مارگارت بیش از چهل سال با یکدیگر کار می کردیم از لحن صدایش دریافتم که قصد دارد مطلبی جدّی و ناگواری را با من در میان نهد. بی درنگ گفتم: «بفرمایید لطفا» خانم هستینگز به سرعت وارد شد و پس از اطمینان از بسته شدن در پشت سرش رو به روی میزم نشست. اما بر خلاف همیشه سالنامه، اوراق نامه نگاری و یا سندی در اختیار نداشت.