کتاب موش گرسنه

Mooshe Gorosneh
  • 15 % تخفیف
    34,000 | 28,900 تومان
  • موجود
  • انتشارات: ناک ناک
    نویسنده:
کد کتاب : 55577
شابک : 978-6004513821
قطع : خشتی
تعداد صفحه : 12
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب موش گرسنه اثر صمد بهرنگی

داستان کوتاه موش گرسنه یکی از داستان‌های مجموعه تلخون است. این مجموعه توسط صمد بهرنگی و در سال ۱۳۴۲ نوشته شده‌است. داستان‌های این دوست مهربان کودکان، به ظاهر برای کودکان فقط نوشته شده‌است. اما مفاهیم و مضامینی که در آن استفاده شده برای بزرگسالان نیز مناسب است. برای اینکه نسلی سالم و انسان به جای بگذاریم باید از کودکی مفاهیم والای اخلاقی و انسانی را به آن‌ها بیاموزیم. کودکان نهال‌های ضعیف و کوچکی هستند که به راحتی می‌توان آن‌ها را شکل داد‌. پس باید به بهترین نحوه این نهال‌های نرم را تبدیل به درختی تنومند و با ریشه‌هایی قوی کرد‌. هدف صمد بهرنگی و تمامی داستان نویسان دنیا هم همین است. داستان موش گرسنه اشاره واضحی به ضرب المثل دست بالای دست بسیار است، دارد.

نویسندگان بسیاری مانند عبید زاکانی و جان اشتاین بک قصه کودکانه اما با مضامین مهم را درمورد موش‌های روستایی و شهری نوشته‌اند.

کتاب موش گرسنه

صمد بهرنگی
صمد بهرنگی در ۲ تیر ۱۳۱۸ در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی شهر تبریز در خانواده‌ای تهی‌دست چشم به جهان گشود. پدر او «عزت» و مادرش «سارا» نام داشتند. صمد دو برادر و سه خواهر داشت. پدرش کارگری فصلی بود که بیشتر به شغل زه‌تابی (آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد) زندگی را می‌گذراند و خرجش همواره بر دخلش فزونی داشت. برخی اوقات نیز مشک آب به دوش می‌گرفت و در ایستگاه «وازان» به روس‌ها و عثما...
قسمت هایی از کتاب موش گرسنه (لذت متن)
داستان از موش صحرایی آغاز می شود. در یکی از روزهایی که موش احساس گرسنگی شدید داشت به سمت باغی رفت. سه سیب پای درخت افتاده بود که همگی را خورد . سپس باد تندی وزید و برگ های بسیاری برسرش ریخت. موش هم عصبانی شد و همه ی برگ ها را هم خورد. به سمت بیرون باغ به راه افتاد که باغبان را دید و به او گفت که سیب ها و برگ هایشان را هم خورده است. باغبان او را تهدید کرد که اگر بار دیگر به باغ بیاید، موش را خواهد کشت. اما موش عصبانی شد و در یک لحظه باغبان را بلعید. سپس به سمت روستا به راه افتاد . در روستا تازه عروسی را دید که ذغال درست می کرد. عروس موش را بیرون راند . اما در یک چشم بهم زدن موش شکمو عروس را هم بلعید . موش بدجنس دوباره به راه افتاد سر راه به چند دختر رسید که گلدوزی میکردنند. موش آن ها را هم خورد. دوباره به راه افتاد و به چند پسر بچه که مشغول تیله بازی بودند رسید. موش پسران را نیز به راحتی خورد. سپس به منزل یک پیرزن رسید. پیرزن که در یافته بود موش احساس زیرکی می کند به او گفت که پیرزنی لاجون است. موش هم دلش سوخت و به پیرزن فرصت داد تا غذایی برایش فراهم کند. اما پیرزن به جای غذا گربه ی بزرگ و ترسناکش را آورد . پس از تعقیب و گریز بسیار موش توانست در جایی مخفی شود. اما گربه دست بردار نبود. چند ساعتی ک گذشت موش پاورچین پاورچین به بیرون از مخفیگاهش آمد. در همان لحظه گربه او را گرفت و شکمش را پاره کرد. از شکم موش صحرایی باغبان، تازه عروس، دختران گلدوز و پسران تیله باز بیرون آمدند .