کتاب خاک بکر

Virgin Soil
کد کتاب : 5691
مترجم :
شابک : 9789640006214
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 466
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1877
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب خاک بکر اثر ایوان تورگنیف

«تورگنیف» از بین تمام رمان نویسان بزرگ قرن نوزدهم روسیه با روحیه ترین و انسان دوست ترین بود. و در «خاک بکر»، بزرگترین و جاه طلبانه ترین اثر خود ، نگرانی های عمیق روزافزون خود در مورد آینده کشور و مردمش بروز داده است. در قلب این کتاب داستان یک مرد جوان و یک زن جوان وجود دارد که حضور این دو در داستان باعث می شود روایت سیاسی تورگنیف در ماجرایی عاشقانه در هم آمیخته شود. این نوع آمیختگی شاید ما را به یاد سینمای ده پنجاه تا هفتاد ایتالیا بیندازد. این زوج عاشق در تلاشند تا در برابر استبداد قدرتمندان ، بدبختی های روزمره افراد بی قدرت و کنوانسیون های خفقان آور زندگی ولایتی، زندگی خود را از صفر بسازند. تورگنیف در این کتاب غنی و پیچیده ، یک داستان عاشقانه ، یک هجو اجتماعی ویرانگر و تلخ و شاید از همه متحیرتر ، یک جشن صمیمانه از زیبایی بی نظیر حومه روسیه و در آخر یک شاهکار غم انگیز خلق کرده است که در آن یکی از بهترین رمان نویسان جهان با پرسش ماندگار درباره جایگاه خوشبختی در یک جهان سیاسی روبرو می شود. در اصل این رمان به تصویر کشیدن برخی از جوانان در اواخر قرن نوزدهم روسیه می پردازد که تصمیم گرفتند آداب و رسوم فرهنگی زمان خود را رد کنند ، به جنبش های مارکسیستی بپیوندند و "به میان مردم بروند" . زندگی تجملاتی خود را با کارگران و دهقانان ساده تقسیم می کنند. این رمان دارای تعدادی شخصیت اصلی است که کنش در اطراف آنها می چرخد. برای مثال ، زندگی الکسی دیمیتریویچ نژدانف ، پسر نامشروع یک اشراف ، که می خواهد دهقانان را متحول کند و آنها را درگیر اقدامات سیاسی کند.

کتاب خاک بکر

ایوان تورگنیف
ایوان سرگئی‌یویچ تورگنیف (به روسی: Ива́н Серге́евич Турге́нев) (زاده (۹ نوامبر ۱۸۱۸ در استان اریول، روسیه - درگذشته ۳ سپتامبر ۱۸۸۳ در بوگیوال؛ حوالی پاریس) رماننویس، شاعر و نمایش‌نامهنویس روس بود که نخستین بار توسط او کشورهای غربی با ادبیات روسی، آشنا شدند. آثار او تصویری واقع‌گرایانه و پر عطوفت از دهقانان روس و بررسی تیزبینانه‌ای از طبقه روشنفکر جامعه روسیه که در تقلای سوق دادن کشور به عصری نوین بودند، ارائه می‌دهد.
قسمت هایی از کتاب خاک بکر (لذت متن)
نژادنف مشتاقانه از میان انبوه درختها از ته باغ به جاده نگاه می کرد، هنوز شب خاکستری رنگ اطراف را فرا گرفته بود. ناگهان نژادنف لرزید و گوش تیز کرد. در آن نزدیکی چیزی ناله کرد، صدای باز شدن دروازه شنیده شد. هیکل زنانه کوچکی که خود را در شالی پیچیده بود و بسته ای به بازوی اش آویزان بود از سایه سنگین درختها بیرون آمد و وارد جاده خاک آلود شد.