کتاب «مغز، دلبستگی و رواندرمانی» نوشتهی جاناتان بایلین و دنیل ای. هیوز به بررسی این موضوع میپردازد که کودکان و نوجوانانی که در کودکی دچار غفلت یا آسیب شدهاند، چگونه میتوانند دوباره توانایی تجربهی اعتماد و ارتباط ایمن با مراقبان خود را به دست آورند. نویسندگان با تکیه بر علوم اعصاب و نظریهی دلبستگی توضیح میدهند که روابط اولیه چه نقشی در رشد مغزی و هیجانی کودک دارند و فقدان این روابط چگونه میتواند سیستم عصبی او را به سمت دفاع و بیاعتمادی سوق دهد. در بخشهای ابتدایی میخوانیم که چگونه استرس، سوءاستفاده یا نادیده گرفته شدن در سالهای نخست زندگی، مدارهای عصبی کودک را تغییر میدهد. این تغییرات باعث میشود سیستم هشدار در مغز بیشفعال شود و توانایی کودک برای اعتماد به دیگران و برقراری پیوند سالم کاهش پیدا کند. همچنین به نقش مغز والدین و مراقبان اشاره میشود؛ اینکه چگونه وضعیت هیجانی و عصبی آنها میتواند روند درمان یا بازسازی اعتماد را تحت تأثیر قرار دهد. بخشهای میانی کتاب به سازوکار درمان مبتنی بر دلبستگی پرداخته و نویسندگان توضیح میدهند که تغییر زمانی اتفاق میافتد که تعامل بین کودک و مراقب، تجربهی جدیدی از امنیت و پذیرش ایجاد کند. روشهایی مثل رویکرد PACE (بازیگوشی، پذیرش، کنجکاوی و همدلی) و گفتوگوهای بازتابی-هیجانی بهعنوان ابزارهایی معرفی میشوند که میتوانند به کودک کمک کنند ترس خود را کاهش دهد و گام به گام به سمت ارتباط بازتر حرکت کند. در فصلهای پایانی تمرکز بر کاربرد عملی این رویکرد است. موضوعاتی مانند روایتسازی مشترک بین والد و کودک، اهمیت بازی در محیطی امن، تنظیم هیجانات، و حضور فعال والدین در درمان بررسی میشوند. همچنین از تکنیکهای تکمیلی مثل ذهنآگاهی و نوروفیدبک نام برده میشود. در مجموع این کتاب چارچوبی ارائه میدهد که نشان میدهد تغییر در رفتار و رابطه تنها زمانی پایدار میشود که زیربناهای عصبی دلبستگی دوباره فعال و تقویت شوند.
درباره جاناتان بایلین
جاناتان بایلین (Jonathan Baylin)، دکترای روانشناسی ، در کار خصوصی ، کارگاه هایی را برای درمانگران در زمینه ادغام دانش در مورد مغز با روان درمانی ارائه می دهد.