کتاب مگره و خبرچین

Maigret and the Informer
کد کتاب : 58769
مترجم :
شابک : 978-6008967507
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 172
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1971
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب مگره و خبرچین اثر ژرژ سیمنون

جسدی در یک پیاده رو پیدا می شود. این موریس مارسیا، مالک ساردین، یک رستوران شیک است که توسط روشنفکرهای برجسته جامعه، دنیای هنر و دنیای اموات حمایت می شود.

بازرس لوئیس که در منطقه پیگال کار می کند، یک خبرچین دارد که اغلب از طریق تلفن و بدون پرداخت پول به او در مورد جنایات اطلاع می دهد. به نظر می رسد که مخبر او همه چیز را در مورد قتل می داند.

کتاب "مگره و خبرچین" یکی از معماهای فوق العاده است که با تعلیقی منحصر بفرد خواننده را مجذوب خود می کند. این کتاب توسط "عباس آگاهی" با فارسی برگردانده شده است. عباس آگاهی در این ترجمه تلاش کرده است لحن و ریتم رویدادی که نویسنده اصلی در کتاب خود ارائه داده است را حفظ کند. این اثر در سال 1400 توسط نشر "موسسه فرهنگی هنری جهان کتاب" روانه بازار کتاب شده است

کتاب مگره و خبرچین

ژرژ سیمنون
ژرژ سیمنون، زاده ی فوریه ۱۹۰۳ و درگذشته ی ۴ سپتامبر ۱۹۸۹، نویسنده ی بلژیکی بود. از وی که به خاطر نوشتن رمان های پلیسی شهرت داشت نزدیک به ۵۰۰ رمان و تعداد بسیاری آثار کوتاه منتشر شده است. سیمنون خالق شخصیت کمیسر مگره یکی از سرشناس ترین کارآگاه های ادبیات پلیسی جهان است.ژرژ ژوزف کریستین سیمنون در ۱۳ فوریه سال ۱۹۰۳ در شهر لیژ بلژیک به دنیا آمد. پدرش دزیره در یک شرکت بیمه حسابدار بود.ژرژ در سال های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ در مدرسه ی سن آندره به تحصیل پرداخت و با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ به کالج سن لوی...
قسمت هایی از کتاب مگره و خبرچین (لذت متن)
تازه ساعت نه صبح بود اما هوا حسابی گرم بود. مگره کتش را در آورده بود و همان طور که داشت بسته پستی اش را با بی حالی باز می کرد، مرتب از پنجره به برگ های بی حرکت درخت های خیابان اوفور و به رود سن نگاه می انداخت که مثل ابریشم آرام و صاف بود. ماه اوت بود. لوکاو لاپوئانت، همراه با بیش از نیمی از بازرس های اداره مرکزی پلیس، به تعطیلات رفته بودند. ژانویه و تورنس در ماه ژوئیه به تعطیلات رفته بودند و مگره هم تصمیم داشت بیشتر سپتامبر را در خیابان مونگ - سور - لوآر در خانه ی قدیمی اش بگذراند که مثل خانه ی کشیش ها بود. تقریبا یک هفته ای می شد که هر روز، نزدیک غروب تندبادی کوتاه اما شدید، همراه بارانی شلاقی، مردم توی خیابان را به سمت سرپناهی زیر ساختمان ها فراری می داد. این تندبادها گرمای جهنمی روز را برطرف می کرد و شب های خنکی که پس از آن ها می رسیدند با خود آرامش می آوردند.