کتاب فرشته آبی

Professor Unrat
کد کتاب : 6652
مترجم :
شابک : 978-600-5026-83-2
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 264
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1905
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

هاینریش مان از نویسندگان برجسته ادبیات آلمان در قرن بیستم

فیلم هایی در سال های مختلف بر اساس این کتاب ساخته شده است.

معرفی کتاب فرشته آبی اثر هاینریش مان

کتاب فرشته آبی، رمانی نوشته ی هاینریش مان است که اولین بار در سال 1905 به انتشار رسید. شخصیت اصلی این داستان، معلمی 57 ساله و منزوی به نام رات است که همسرش را از دست داده و به خاطر تنبلی های پسرش در تحصیل و رسوایی های پسر با زنان مختلف، رابطه ی چندان گرمی با او ندارد. با این که هر کسی که در اطراف رات هست، یا قبلا دانش آموز او بوده و یا پدر و مادرش دانش آموز او بوده اند، اما دانش آموزان رات، احترام چندانی برای او قائل نیستند. رات وقتی می فهمد که به او لقب «زباله» داده اند، بسیار خشمگین می شود و از آن به بعد، هر روز خود در مدرسه را جنگی با دشمنانش در نظر می گیرد و از تکلیف های عجیب و حتی غیرممکن به عنوان ابزاری برای رسیدن به پیروزی استفاده می کند.

کتاب فرشته آبی

هاینریش مان
هاینریش مان زاده ی سال ۱۸۷۱ و درگذشته ی سال ۱۹۵۰، رمان نویسی آلمانی و برادر نویسنده ی بزرگ، توماس مان، بود. مان در سال ۱۹۰۵ رمان «استاد اونرات» نوشت که در ۱۹۳۲ به نام «فرشته آبی» به انگلیسی ترجمه شد و مورد توجه بسیار قرار گرفت. اقتباس سینمایی جوزف فون اشترنبرگ با بازی مارلنه دیتریش از این رمان بسیار مشهور است. هاینریش مان به خاطر مضمون های انتقادی و سیاسی رمان هایش و ضدیت با نازیسم در سال های پیش از جنگ جهانی دوم تحت فشار بود و در سال ۱۹۳۳ زندانی شد. او در سنتا مونیکا،...
نکوداشت های کتاب فرشته آبی
A masterful caricature of the Wilhelmine era.
کاریکاتوری استادانه از دوران ویلهلم.
Goodreads

One of the best creations from Mann's early days.
یکی از بهترین مخلوقات مان در اوایل دوران نویسندگی او.
Barnes & Noble

A clairvoyant anticipation of German tyranny after 1933.
یک پیشگویی روشن بینانه از استبداد آلمان پس از سال 1933.
Book Depository

قسمت هایی از کتاب فرشته آبی (لذت متن)
هر بار که آن دو چاق پیدایشان می شد، گند از پرخاشگری آماس برمی داشت. دیری می شد با این دو سخت گیری می کرد. به هر میزان که هنرپیشه فرهْلیش در جان او جا باز می کرد و او چتر حمایتش را بیشتر بر سر این زن می کشید و در پیش بشریت یگانه تر برپایش می داشت، به همان میزان بر صندلی های رختکن برای دامن های زن چاق و لباس ورزشی کیپرت جا کمتر می شد.

از کف و هورایی که این دو نصیب می بردند، و از خوشرویی پرهیاهوشان تلخ و تند می شد. یک بار مرد آکروبات باز را، بعد از عملیات آکروبات از رختکن بیرون کرد چون کیپرت سخت عرق کرده بود و عرق کردن در حضور خانمی با مقام هنرپیشه فرهْلیش زیبنده نبود. کیپرت با خوش قلبی راهش را کشید و رفت. اما در ضمن انداخت: مگر جنس او از کره است که بو را به خودش بگیرد؟

هنرپیشه فرهْلیش زیر خنده زد. بی شک جز این نبود که می دید گند از او چاپلوسی می کند. این دو خپل بی آن هم با ترانه ی ناوگان همیشه ظفرنمونشان این همکار خود را از کوره به در می کردند. گند هر بار می گفت هنرمند فقط و فقط اوست، فرهْلیش. این حقه باز هالو در دل این زن حسادت بیدار می کرد و یادش می داد همه ی دنیا را تحقیر کند، اما او را حامی فرمان بردار خود بداند. با چنین روشی این زن را به خود نزدیکتر می کرد. تحقیر او را عمیق تر بر این تالار می شورانید که در کف و هورا برای هنرپیشه فرهْلیش سر از پا نمی شناخت؛ نیز بر هر تک مشتری هم که از این زن خوشش می آمد.