کتاب عشق و جواهر

Jewels
کد کتاب : 67705
مترجم : گلرخ مهبد
شابک : 978-6008631149
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 563
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1992
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

«دانیل استیل» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب عشق و جواهر اثر دانیل استیل

کتاب «عشق و جواهر» رمانی نوشته «دانیل استیل» است که اولین بار در سال 1992 انتشار یافت. «سارا» در اروپا است و قصد دارد از همسر خیانتکار و همیشه مست خود طلاق بگیرد. او پس از مدتی با «ویلیام»، با لقب «دوک ویت فیلد» و چهاردهمین نفر در صف رسیدن به تاج و تخت، آشنا می شود. «ویلیام» به او علاقه پیدا می کند اما «سارا» چطور می تواند به او بله بگوید وقتی «ادوارد هشتم» در سال 1936 مجبور شد برای ازدواج با زنی که قبلا طلاق گرفته بود، از فرصت خود برای رسیدن به تاج و تخت کناره گیری کند، و به این صورت، شانس «ویلیام» را از بین ببرد؟ «سارا» در فرانسه و در طول جنگ جهانی دوم خبردار می شود که «ویلیام» در جبهه های نبرد گم شده است. جنگ پایان می پذیرد؛ آیا «ویلیام» به خانه بازخواهد گشت؟

کتاب عشق و جواهر

دانیل استیل
استیل گاهی بر روی پنج پروژه از رمان هایش به صورت همزمان کار می کرد و بیشتر رمان های او پرفروش بوده است، فرمول او در داستان نویسی اغلب، شامل خانواده های ثروتمند رو به یک بحران است، در عین حال شگردها و چرخه های متناوب دیگری در آثارش مشهود است؛ از جمله تهدید توسط عناصر تاریکی مانند زندان، تقلب، باجخواهی و خودکشی. استیل همچنین مجموعه آثاری در زمینهٔ داستان کودکان و شعر دارد. کتاب های او به ۲۸ زبان ترجمه شده که تاکنون از ۲۲ جلد آنها اقتباس سینمایی یا تلویزیونی تهیه شده و دو اقتباس از کتاب هایش برن...
نکوداشت های کتاب عشق و جواهر
A story of true love, and sacrifice.
داستانی درباره عشق راستین و ایثار.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Steel takes the reader through five eventful decades.
«استیل» مخاطبین را به سفری در پنج دهه مهم و پر فراز و نشیب می برد.
Amazon Amazon

A novel about war, passion, international intrigue, and the strength of family through it all.
رمانی درباره جنگ، عشق، ناآرامی های بین المللی، و قدرت خانواده در طول تمام این اتفاقات.
Thrift Books

قسمت هایی از کتاب عشق و جواهر (لذت متن)
«سارا» هم به او لبخند زد و گفت: «چقدر نسبت به زندگی مشترکمان هیجان زده ام.» او مشتاق زندگی با «ویلیام» بود، می خواست او را بهتر بشناسد، خودش را، قلبش را، زندگی اش را، علایقش را، روحش را. دلش می خواست از او بچه دار شود، با او خانه مشترکی داشته باشد، از آن او باشد، و در کنارش باشد و کمکش کند.

«من هم همین طور، مثل این که این انتظار تمامی ندارد.» و همین طور آدم های فراوانی که همیشه دور و برشان بودند و آن ها را از پرداختن به خودشان باز می داشتند. ولی انتظار به سر آمده بود. فردا، همین موقع، آن ها زن و شوهر می شدند: دوک و دوشس «ویت فیلد».

هر دو مدتی به تماشای رودخانه ایستادند. ناگهان «ویلیام» شانه های او را گرفت و با حالتی جدی به او گفت: «امیدوارم که زندگی ما همیشه به آرامش این رودخانه جریان پیدا کند... و اگر نشد امیدوارم که بتوانیم شجاع باشیم، هم برای خودمان و هم برای دیگران.» و با نگاهی سرشار از عشق بی پایان در چشمان او نگریست که برای «سارا» از هر لقب و عنوانی با ارزش تر بود. «امیدوارم هرگز از من ناامید نشوی.»