کتاب بند دیوان

Bande Divan
(ادبیات ژانر)
کد کتاب : 67873
شابک : 978-6001827211
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 352
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب بند دیوان اثر بهزاد قدیمی

در تمام این زندگی‌ها که کرده‌ام، هیچ‌وقت نتوانستم کار کرده‌ای را نکرده سازم کـه زمان قاضی قصابی است. در مارپیچ زمان چرخ می‌خـورده‌ام؛ بر مخروط نامرئی‌اش فرو می‌رفتم و بیرون می‌آمدم. هزاران نفر بوده‌ام؛ یک نفر بوده‌ام؛ زندگی را دیده‌ام و مرگ را دیده‌ام. چه سفرها رفتم و چه ماجراها کشیدم! در این زندگی‌ها که کرده‌ام یک بار راد بودم، موبدان موبـد برگزیده دربار شاه نرسی. هیچگاه مومن نبودم؛ در بند هیچ‌کس نبودم؛ دوست کسی نبودم؛ من بند دیوان را گشودم. حالا این چیزها را نوشته‌ام، سیاهه‌ای شوم و شرم‌آور، شرح سفر راد؛ نوشداروها که سـاخت؛ نقشه‌هایی که پرداخت. و بهرام را نوشته‌ام؛ زره پیروزانی که داشـت؛ تیغ پیروزانی که نداشت. از استباد نوشته‌ام ، مرکوش دیو، مرشون دیو، اشمه دیو و از بند دیوان. آنچه در بند دیوان گذشت را آورده‌ام و آنچه بر سر مردمان سرزمین آمد. شاید نخواندن این چیزها بهتر باشد چون خواندنش خوشایند نیست؛ اما هیچ چیز زندگی خوشایند نیست؛ درست مثل همین سیاهه.

کتاب بند دیوان

بهزاد قدیمی
بهزاد قدیمی متولد سال 1362، نویسنده و مترجم و محقق ادبیات ژانری و گمانه‌زن است.وی پیش از این به عنوان نویسنده برتر ادبیات گمانه‌زن سال ۱۳۸۹ از طرف مسابقه داستان‌نویسی گمانه‌زن برگزیده شده است.داستان‌های قدیمی معمولا با نثری سنگین و آهنگین روایت می‌شوند و آثار او را تا حدی می‌توان تحت تاثیر داستان‌های وحشت کیهانی اچ.پی.لاوکرفت طبقه‌بندی کرد.
قسمت هایی از کتاب بند دیوان (لذت متن)
در تمام این زندگی ها که کرده ام، هیچ وقت نتوانستم کار کرده ای را نکرده سازم کـه زمان قاضی قصابی است. در مارپیچ زمان چرخ می خـورده ام؛ بر مخروط نامرئی اش فرو می رفتم و بیرون می آمدم. هزاران نفر بوده ام؛ یک نفر بوده ام؛ زندگی را دیده ام و مرگ را دیده ام. چه سفرها رفتم و چه ماجراها کشیدم! در این زندگی ها که کرده ام یک بار راد بودم، موبدان موبـد برگزیده دربار شاه نرسی. هیچگاه مومن نبودم؛ در بند هیچ کس نبودم؛ دوست کسی نبودم؛ من بند دیوان را گشودم. حالا این چیزها را نوشته ام، سیاهه ای شوم و شرم آور، شرح سفر راد؛ نوشداروها که سـاخت؛ نقشه هایی که پرداخت. و بهرام را نوشته ام؛ زره پیروزانی که داشـت؛ تیغ پیروزانی که نداشت. از استباد نوشته ام ، مرکوش دیو، مرشون دیو، اشمه دیو و از بند دیوان. آنچه در بند دیوان گذشت را آورده ام و آنچه بر سر مردمان سرزمین آمد. شاید نخواندن این چیزها بهتر باشد چون خواندنش خوشایند نیست؛ اما هیچ چیز زندگی خوشایند نیست؛ درست مثل همین سیاهه.