وقتی صد و پنجاه میلیون سال از کاری گذشته باشد می توان تحملش کرد . کسی برای دایناسورها ناله نمی کند و اشک تمساح نمی ریزد .
بعضی شب ها که فکر می کنی چه شبی خواهد شد هیچ شبی نخواهد شد ، انگار هیچ شبی از سرت نگذشته باشد ، بعضی وقت ها که انتظار شبی مثل باقی شب ها را داری ، چهارشاخ می مانی از خوابی که کائنات برایت دیده اند .
سلام . کتابی فوق العاده شسته و رفته که بدون ذره ای لکنت ، قصه اش را تعریف میکند.. عالیه .. نمیدونم چرا چاپ نشد دیگه ! منتظر کارهای بعدی این نویسنده میمانیم...سپاسگزارم