کتاب روضه در تکیه پروتستان ها

‌ Rouzeh dar tekiyehe Protestanha
کد کتاب : 68880
شابک : 978-6009018789
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 144
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

معرفی کتاب روضه در تکیه پروتستان ها اثر علی محمد مودب

این مجموعه شامل ۱۱ چهارپاره، ۴۰ غزل و ۲۰ دوبیتی و رباعی است. بیشتر اشعار با موضوع عدالت و اعتراض به مسائل سیاسی- اجتماعی است. این کتاب تقدیم شده به "حجت الاسلام جهانشاهی"، طلبه سیرجانی که علیه زمین خواری پیاده‌روی کرد. توجه به قالب چهارپاره و تلاش برای استفاده‌های تازه از این قالب از نکات قابل توجه این مجموعه است. در غزل‌ها سعی شده ضمن حفظ ویژگی‌های اصیل غزل فارسی و پرهیز از نگاه ژورنالیستی، رویکردهای نویی در موضوعات و نیز شگردهای هنری به اجرا گذاشته شود. «روضه در تکیه‌ی پروتستان‌ها» هفتمین مجموعه شعر علی محمد مودب -شاعر خراسانی- است که تاکنون موفق به دریافت جایزه‌هایی از جشنواره‌های شعر جوان کشور، شب‌های شهریور و حوزه‌ی هنری شده است. وی همچنین برگزیده‌ی جایزه‌ی کتاب سال شعر جوان بوده است.

کتاب روضه در تکیه پروتستان ها

علی محمد مودب
علی محمد مودب زاده سال ۱۳۵۵ تربت جام، شاعر و نویسنده معاصر ایرانی است. عاشقانه‌های پسر نوح و مرده‌های حرفه‌ای از جمله مجموعه‌های شعری اوست. آثار مودب غالباً در حوزه شعر سپید، نیمایی و کلاسیک دسته‌بندی می‌شوند. او برنده یا نامزد جوایز مختلف ادبی از جمله کتاب سال جمهوری اسلامی بوده‌است.علی‌محمد مودب به سال ۱۳۵۵ در روستای تقی‌آباد از توابع تربت جام زاده شد. وی کارشناسی ارشد پیوسته خود را در رشتهٔ الهیات از دانشگاه امام صادق اخذ کرده‌است. عنوان پا...
دسته بندی های کتاب روضه در تکیه پروتستان ها
قسمت هایی از کتاب روضه در تکیه پروتستان ها (لذت متن)
«نوبهارا! خسته شد گل از زبان تیز خار غنچه ها پژمرد زیر سایه سرد چنار شاپرک ها زخم دل، آماج سوزن های کاج ماهیان صید نحیف نیزه های آبشار هر شغالی، مست از خون دل انگورها کیسه زهر است باری قلب پرخون انار صوفیان بر سفره های چرب و شیرین در طواف صوفیان بر سفره ها و عارفان بر روی دار حلقه در گوشان فرزند و زن و مال و منال کو زبانی در خور این گوش ها، جز ذوالفقار؟ نوبهارا! تسمه کن بر گرده هاشان صاعقه تا فرو ریزد چنار و تا بجنبد آبشار شاپرک ها را نسیمای کلامت مرهم است غنچه خواهد یافت از لبخند صبحت اعتبار خارها را از نگاه، از قلب محرومان درآر نوبهارا، نوبهارا، نوبهارا، نوبهار!»