کتاب مجموعه قصه هایی از پیامبران

Majmooeh
کد کتاب : 73278
شابک : 978-2000791751
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 1160
سال انتشار شمسی : 1398
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 19 اردیبهشت
تعداد جلد : 10

معرفی کتاب مجموعه قصه هایی از پیامبران اثر محمد باقربن محمد تقی مجلسی

مجموعه کتاب قصه هایی از پیامبران اثری ده جلدی است به قلم علامه مجلسی با انتخاب و تالیف رضا شیرازی و چاپ انتشارات پیام محراب. هر جلد این اثر به ارائه قصه هایی از زندگی یک یا چند پیامبر اختصاص یافته و عناوین جلدها عبارت اند از: حضرت آدم علیه السلام، حضرت نوح و ابراهیم علیه السلام، حضرات لوط و یعقوب علیه السلام، حضرت موسی علیه السلام، حضرت داود علیه السلام، حضرت سلیمان علیه السلام، حضرت عیسی علیه السلام، حضرت یونس علیه السلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و جنگ های حضرت محمد صلی الله علیه و آله.

کتاب مجموعه قصه هایی از پیامبران

محمد باقربن محمد تقی مجلسی
محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷ ه‍.ق در اصفهان – ۱۱۱۰ ه‍.ق در اصفهان) (۱۰۰۶ – ۱۰۷۷ شمسی) معروف به علامه مجلسی و مجلسی ثانی فقیه شیعه در دوران شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی بود. معروف‌ترین اثر او بحارالانوار است که مجموعهٔ بزرگی از احادیث را گرد آورده‌ است. محمدتقی مجلسی (مجلسی اول) پدر و استاد اوست.در سال ۱۰۳۷ هجری قمری، که این سال برابرست با عدد ابجدی جملهٔ «جامع کتاب بحارالانوار»، در شهر اصفهان متولد گردید. پدرش محمدتقی مجلسی از شاگردان شیخ بهائی بود و در ع...
قسمت هایی از کتاب مجموعه قصه هایی از پیامبران (لذت متن)
یونس علیه السلام روز پنجشنبه متوجه ساحل دریا شد، و هفت روز رفت تا به دریا رسید و هفت روز در شکم ماهی بود. چون از شکم ماهی بیرون آمد، هفت روز در بیابان در زیر درخت کدو بود، و هفت روز دیگر برگشت تا به قوم خود رسید و ایشان به او ایمان آوردند و تصدیق او کردند و متابعت او نمودند. در حدیث معتبر دیگر از آن حضرت منقول است: چون قوم یونس علیه السلام آن حضرت را آزار کردند. بر ایشان نفرین کرد. پس خدا وعده نمود که عذاب بر ایشان نازل کند. پس روز اول روهای ایشان زرد شد. روز دوم روهای ایشان سیاه شد و عذاب خدا نزدیک سر ایشان رسید که نیزه های ایشان به آن می رسید. پس جدا کردند فرزندان را از مادران و فرزندان حیوانات را از مادران ایشان و پلاس و جامه های پشمینه پوشیدند و ریسمان ها در گردن خود کردند و خاکستر بر سرهای خود ریختند و همه به یک صدا ناله به درگاه پروردگار خود بلند کردند و گفتند: ایمان آوردیم به خدای یونس. پس خدا عذاب از ایشان گردانید و به سوی کوه ها آمد. چون روز دیگر صبح شد، یونس را گمان این بود که ایشان هلاک شده اند. چون دید ایشان در عافیتند، در غضب شد و رو به دریا رفت و به کشتی سوار شد که دو نفر دیگر در آن کشتی بودند. چون کشتی به میان دریا رسید و دریا مضطرب شد، کشتیبان گفت: گریخته ای می باید در این کشتی باشد. یونس علیه السلام فرمود: منم آن گریخته که از آقای خود گریخته ام. برخاست که خود را به دریا اندازد. چون دید ماهی عظیمی دهان گشوده است، ترسید و آن دو مرد دیگر بر او چسبیدند و گفتند: ما دو نفر دیگر هستیم. شاید سبب اضطراب کشتی، بودن یکی از ما باشد. پس قرعه افکندند و به اسم یونس بیرون آمد. پس سنت چنان جاری شد که هرگاه سهام قرعه سه تا باشد، خطا نشود. پس آن حضرت خود را به دریا افکند و ماهی او را فروبرد و هفت روز او را در دریا گردانید تا آنکه داخل دریایی شد که قارون را در آنجا عذاب می کردند…