کتاب درخت گلابی

pear tree
کد کتاب : 7335
شابک : 9789645840660
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 248
سال انتشار شمسی : 1388
سال انتشار میلادی : 1998
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب درخت گلابی اثر داریوش مهرجویی

"درخت گلابی" فیلم نامه ای است به قلم "داریوش مهرجویی" که بر اساس داستانی از "گلی ترقی" به نگارش درآمده است. داستان درباره ی نویسنده ای به نام محمود است، که بعد از یک مدت طولانی کم کاری، برای نوشتن باقی مطالب کتاب جدید خود به باغ پدری اش در دماوند آمده است. در آنجا یک "درخت گلابی" که برای او خاطرات زیادی هم به همراه داشته، از میوه دادن بازمانده و باغبان ها از محمود می خواهند تا در مراسمی آیینی که جهت ترساندن "درخت گلابی" و بارور شدن آن انجام می شود، شرکت کند. او می پذیرد و پذیرفتنش با مرور خاطره هایی که در دوران نوجوانی داشته همراه می شود. خاطره ی روزهایی که به دخترعمه ی بزرگتر از خودش دلبسته بود و برایش شعر می گفت، خاطره ی عشق خالصانه ی دوران نوجوانی که با ساعت ها صحبت کردن درباره ی ادبیات و اجرای نمایش نامه در همان باغ همراه بود، کم کم برای او زنده می شود و او روزهایی را به خاطر می آورد که در زندگی اش بی نظیر بود. اما این عشق، که در سال های نخست شناختن خود شکل گرفته، چقدر و تا کجا ادامه می یابد؟
در این کتاب علاوه بر متن فیلم نامه ی "درخت گلابی"، موارد خواندنی دیگری نیز گنجانده شده که خواننده را تمام و کمال با داستان این اثر مشترک از "داریوش مهرجویی" و "گلی ترقی" آشنا می کند. از جمله ی این موارد می توان به نقدهایی که در این کتاب برای فیلم "درخت گلابی" جمع آوری شده و همچنین یادداشت ها و گفت و گوهای با اشخاص سرشناسی همچون بازیگران و حتی نویسنده ی کتاب، "گلی ترقی"، اشاره کرد.

کتاب درخت گلابی

قسمت هایی از کتاب درخت گلابی (لذت متن)
صدای محمود: تمام درختان باغ دماوند بار داده اند، جز درخت گلابی، درخت طناز و خودنمای گلابی و این حقیقت رسواکننده را، باغبان پیر و سمج هر روز اول صبح به گوش من می رساند. بیرون ساختمان، در باغ، باغبان پیر با گیوه های کلفت و زمخت از روی لته ها و جویبارها به این سو و آن سو می جهد و پای درختی را بیل می زند. وقتی متوجه محمود می شود بیل را رها می کند و به سمت پنجره می آید. صدای محمود: چشمم را که باز می کنم، پشت پنجره اتاقم منتظر ایستاده و نمی فهمد که سرنوشت مغموم گیاهان ابله و خوشی و ناخوشی سبزه و علف و علوفه به من ربطی ندارد. به من نویسنده و فیلسوف و شاعر و متوجه نیست که حواس من جای دیگرست، جایی ماورای اتفاق های کوچک زمینی و حادثه های حقیر روزمره. از پشت پنجره کنار می رود و دوباره شروع به قدم زدن می کند. در پشت یکی از پنجره های اتاق باغبان پیر ایستاده و صورتش را به شیشه چسبانده است. با دست به شیشه می زند و آقا را صدا می کند. باغبان: آقاجان! محمود اعتنایی نمی کند و رد می شود. باغبان با سماجت پشت پنجره دیگری ظاهر می شود و باز به شیشه می زند و او را صدا می کند. باغبان: آقا... آقاجان... آقاجان... آقا! *** کنج دیوار و دور از دیدرس باغبان، محمود به زاویه دیوار تکیه داده و به فکر فرو می رود. بعد دوباره قدم می زند. صدای محمود: باید امسال بالاخره این کتاب طلسم شده لعنتی را تمام کنم. هیچ عذر و بهانه ای ندارم. در این باغ دورافتاده نه آدمی هست که وقتم را با پرحرفی و بحث و مناظره، و البته مصاحبه تلف کند، نه برو بیایی، نه زن و بچه ای. هیچ چیز جز وقت فراوان و آفتاب تابان و سکوت و آرامش. یعنی تمام امکانات مفید برای ابداع و آفرینش.