رمان «ماجرای یک سقوط» نوشتهی فردریک فورسایت یک داستان کوتاه است که برخلاف بیشتر آثار او که در ژانر جاسوسی و سیاسی قرار میگیرند، این یکی فضای آرامتری دارد و ماجرا در یک شب زمستانی و با تمرکز بر تنهایی و ترس روایت میشود. داستان از زبان یک خلبان نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا تعریف میشود که در شب کریسمس سال ۱۹۵۷ از آلمان به سمت انگلستان پرواز میکند. هواپیمای او، یک جنگندهی تکموتوره است که در میان مسیر دچار نقص فنی میشود. اول قطبنما از کار میافتد، بعد هم رادیو. هوا سرد و مهآلود است و او نمیتواند موقعیتش را تشخیص بدهد یا با کسی تماس بگیرد. سوخت هم در حال تمام شدن است و هیچ راهی برای یافتن مسیر درست یا فرود امن وجود ندارد. شرایط طوری پیش میرود که انگار قرار است پروازش با سقوط تمام شود. در همین لحظه، یک هواپیمای قدیمیتر از دوران جنگ جهانی دوم در کنار او ظاهر میشود. خلبان آن بدون صحبت، فقط با حرکات هماهنگ و اشاره، مسیر را به او نشان میدهد و درنهایت او را تا یک باند فرود قدیمی در بریتانیا همراهی میکند. وقتی خلبان داستان فرود میآید و به دنبال راهی برای تشکر از همراهش میگردد، متوجه میشود که هیچ اثری از آن در برج مراقبت یا رادارها ثبت نشده است و هیچکس از وجود خلبان دیگر خبری ندارد. او بعد از کمی تحقیق میفهمد که خلبان آن هواپیما مدتها پیش در جنگ جهانی دوم کشته شده بوده. اینجاست که موضوع داستان بهنوعی حالت فراواقعی یا ماورایی پیدا میکند. روایت ساده و خطی است و بیشتر تمرکز دارد روی موقعیت پیشآمده، حس تعلیق در پرواز، و تقابل میان ترس و آرامش در یک شب خاص.
درباره فردریک فورسایت
فردریک فورسایت (به انگلیسی: Frederick Forsyth) (زاده ۲۵ اوت ۱۹۳۸) نویسنده و گهگاه مفسر سیاسی انگلیسی است. او بیشتر به خاطر رمانهای مهیجش از قبیل روز شغال، سگهای جنگ، پروندهٔ اودسا، تندیس و مُشت خدا، شناخته شده است.