بی توجه به اطراف روی تخت افتاده بود، به شدت می لرزید، سر و رویش خیس عرق بود، سینه ی جریحه دارش از سرفه می خراشید. توی مرداب غریبی بین دنیای رویاگونه و دنیای واقعی گیر افتاده بود وفقط وقتی در خوابی نامنظم فرو می رفت، از آن حال رها می شد. فقط می دانست کت و کیت کنارش هستند، از او پرستاری می کنند و صدای لطیف مری سیدنی را با حضور اطمینان بخش و دوست داشتنی اش در زمینه می شنید. آن صدا در معاینه های دکترها و به این طرف و آن طرف کشیده شدن روی تخت، حجامت های خوفناک، آزمایش های ادرار تمام نشدنی، سرو صداهای ناموزون شوخی ها و زمزمه های نامحسوس اطمینان دادن و توصیه های دوستانه به استراحت کردن، تغییری به وجود می آورد. وقتی آن ها او را تنها گذاشتند، در جایش بی حرکت مانده بود، آن قدر خسته و بی حال بود که حتی توان نداشت نگران وخامت وضعیتش باشد.
درسته الیزابت اول ملکه بزرگی بود ولی نوشتن این کتاب بعد لیدی الیزابت واجب نبود میتونست توی همون مطالب مهم رو بگه.. به جذابی رز سفید و لیدی الیزابت نبود
بدون شک بازی ازدواج و لیدی الیزابت یک سر و گردن از تمام رمانهای تاریخی که مطالعه کردم بالاترند .روایتی جذاب و نفس گیر از فراز و نشیبهای زندگی قدرتمندترین ملکه ها؛ الیزابت اول انگلستان .داستانی آمیخته شده با شادی ها، اندوه ها،شکستها و پیروزیهای یک زن در زندگی شخصی و سیاسی .زنی که بسیار جلوتر از زمانه اش بود …