آنچه باید در دبیرستان می آموختم و در دانشگاه برایم جا می افتاد و به قولی ، نهادینه ام می شد ، در زمانه ای پیش رویم قرار می گرفت که دیگر نمی توانستم به سادگی باور کنم و بر صحتش پا بفشارم . حتی نام مجموعه ای از درس های گروه ادب فارسی برایم ناموجه می نمود . درسی را به نام 《سبک شناسی نظم》 ، تدریس می کردم ، درحالی که می دانستم ، انگار در سنت ، تفاوتی میان 《 شعر 》 و 《 نظم》 ، قایل نشده اند . واحدی را به نام (عروض و قافیه ) درس می دادم ، در حالی که معتقد بودم عروض ، هیچ ربطی به قافیه ندارد و این دومی را باید در درس 《 بدیع 》 ، تدریس کرد . در آن ایام ، نوشته های متعددی را به چاپ رساندم که معلوم می کرد ، ما با چه مشکلاتی ، حتی در تعریف دروس آموزشی ادب فارسی مواجهیم. سال ها از آن روزها می گذرد . نسل جدید مدرسان ادب فارسی با زبان شناسی آشنا شده اند و نسل جدید زبان شناسان نیز به اهمیت مطالعه ی ادبیات پی برده اند . حالا دیگر وقت این است که هویت مان را معلوم کنیم و این هویت را در برنامه هایمان نشان دهیم به همین دلیل ، وقتی از من خواستند تا کتابی برای آمورش مبانی زبان شناسی برای دانشجویان رشته ی ادب فارسی بنویسم. استقال کردم آن هم با این تصور که نوشتن چنین درسنامه ای برایم کاری ساده است و غافل از این که باز هم مثل همیشه ، به بی سوادی ام توجه نکرده بودم.
در این مطلب به چهار نوع اصلی در سبک های نگارش می پردازیم و همچنین، شیوه ی استفاده از آن ها را مرور می کنیم.