کتاب در گذر روزگار

Dar Gozare Roozegar
هشت داستان از ابراهیم گلستان
کد کتاب : 83088
شابک : 978-9648223491
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 114
سال انتشار شمسی : 1395
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 18 اردیبهشت

معرفی کتاب در گذر روزگار اثر ابراهیم گلستان

سید ابراهیم تقوی شیرازی مشهور به ابراهیم گلستان (زاده ۲۶ مهر ۱۳۰۱)، کارگردان، داستان‌نویس، مترجم، روزنامه‌نگار و عکاس ایرانی است. او در سال ۱۳۴۰ برای فیلم یک آتش موفق به دریافت مدال برنز جشنوارهٔ فیلم کوتاه ونیز شد. این جایزه، اولین جایزهٔ بین‌المللی برای یک کارگردان ایرانی به‌شمار می‌رود.
سبک ویژهٔ آثار مکتوب داستانی وی در سیر پیشرفت داستان معاصر فارسی قابل توجه دانسته شده‌است.
آثار مکتوب وی دارای سبکی خاص است و بسیاری سبک نویسندگی وی را تأثیر پذیرفته از داستان‌های کوتاه ارنست همینگوی می‌دانند گرچه او تأثیرپذیری از هیچ نویسنده‌ای را نمی‌پذیرد. همچنین وی از زمرهٔ نخستین نویسندگان معاصر ایرانی معرفی می‌شود که برای زبان داستانی و استفاده از نثر آهنگین در قالب‌های داستانی نوین، اهمیت قائل شد و به آن پرداخت. از این جهت نقش او در سیر پیشرفت داستان معاصر فارسی قابل توجه‌است. از دیگر ویژگی‌های داستان‌نویسی گلستان، خلق مجموعه داستان‌های به هم مرتبط است. در حالی که چنین سبکی در غرب سابقه طولانی‌تری دارد، این نوع داستان‌نویسی در ایران با گلستان آغاز می‌شود اما نکته مهم در این نوع آثار گلستان، خلق نوعی جدید از داستان‌نویسی است که در ادبیات کلاسیک ایران، مانند منطق الطیر، ریشه دارد. این نوع داستان‌ها نه براساس درون‌مایه یا شخصیت‌های داستانی، بلکه براساس ساختارهای مشابه به یکدیگر مرتبط می‌شوند.
این کتاب شامل 8 داستان کوتاه از این نویسنده است.

کتاب در گذر روزگار

ابراهیم گلستان
سیدابراهیم گلستان (با نام اصلی سید ابراهیم تقوی شیرازی)، (زادهٔ ۲۶ مهر ۱۳۰۱ در شیراز)، کارگردان، داستان‌نویس، مترجم، روزنامه‌نگار و عکاس ایرانی است.ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۰ برای فیلم یک آتش موفق به دریافت مدال برنز جشنوارهٔ فیلم کوتاه ونیز شد. این جایزه، اولین جایزهٔ بین‌المللی برای یک کارگردان ایرانی به‌شمار می‌رود.سبک ویژهٔ آثار مکتوب داستانی وی در سیر پیشرفتِ داستان معاصر فارسی قابل توجه دانسته شده‌است.
قسمت هایی از کتاب در گذر روزگار (لذت متن)
مرد به ماهی ها نگاه می کرد. ماهی ها پشت شیشه آرام و آویزان بودند. پشت شیشه برایشان از تخته سنگ ها آبگیری ساخته بودند که بزرگ بود و دیواره اش دور می شد و دوریش در نیمه تاریکی می رفت. دیوارۀ روبروی مرد از شیشه بود. در نیمه تاریکی راهروی غارمانند در هر دو سو از این دیواره ها بود که هر کدام آبگیری بودند نمایشگاه ماهی های جوربه جور و رنگارنگ. هر آبگیر را نوری از بالا روشن می کرد. نور دیده نمی شد اما اثرش روشنائی آبگیر بود. و مرد اکنون نشسته بود و به ماهی ها در روشنائی سرد و ساکت نگاه می کرد. ماهی ها پشت شیشه آرام و آویزان بودند. انگار پرنده بودند، بی پرزدن؛ انگار در هوا بودند. اگر گاهی حبابی بالا نمی رفت آب بودن فضایشان حس نمی شد. حباب، و همچنین حرکت کم و کند پره هایشان. مرد در ته دور روبرو دو ماهی را دید که با هم بودند. دو ماهیْ بزرگ نبودند؛ با هم بودند. اکنون سرهایشان کنار هم بود و دم هایشان از هم جدا. دور بودند. ناگهان جنبیدند و رو به بالا رفتند و میان راه چرخیدند و دوباره سرازیر شدند و باز کنار هم ماندند. انگار می خواستند یکدیگر را ببوسند اما باز باهم از هم جدا شدند و لولیدند و رفتند و آمدند. مرد نشست. اندیشید هرگز این همه یک دمی ندیده بوده است. هر ماهی برای خویش شنا می کند و گشت و گذار سادۀ خود را دارد. در آبگیرهای دیگر، و بیرون از آبگیرها در دنیا، در بیشه، در کوچه ماهی و مرغ و آدم را دیده بود و در آسمان ستاره ها را دیده بود که می گشتند، می رفتند اما هرگز نه این همه هماهنگ.