ای خدایان اولمپ، گوش هوش به سخنان من فرادهید و من خواست بازپسین خود را به شما خواهم گفت. باید که هیچ یک از شما چه خدا و چه الهه، در پی آن نباشد که از فرمان من سر بپیچد. فرمانبردار باشید، تا آن که بی درنگ بتوانم زود اندیشه ی خود را به کار برم. هر کس که از گروه آسمانی نژاد دور شود و مردم تروا یا مردم آخائی را یاری کند، به المپ باز نخواهد گشت مگر آن که شرمگین و زخمی شود، یا این که وی را به دوزخ تاری پرتاب خواهم کرد، که جایگاه دور افتاده ای است و دروازه ها و آستانه ای رویین گرد آن را فرا گرفته اند و پرتگاه ژرفی ا ست بر فراز کشور مردگان همچنان که آسمان زمین است. از این پس خواهد دانست که هیچ یک از خدایان در توانایی با من برابر نیست.
هیچ انسانی بر خلاف سرنوشت من نمی تواند مرا به جهان دیگر بفرستد. و در باب سرنوشت معتقدم که هیچ مردی، چه نیک و چه بد، پس از آن که زاده شد، نمی تواند از آن بگریزد.
در میان تمامی مخلوقاتی که بر روی زمین نفس می کشند و حرکت می کنند، چیزی ملالت انگیزتر از انسان وجود ندارد.