«همه چیز را میدانم» نوشتهی متیو فارل یک رمان جنایی و روانشناختی است که داستان آن پیرامون مرگ مشکوک آماندا بروک، همسر روانپزشک مشهور رندال بروک میچرخد. آماندا در یک تصادف رانندگی کشته میشود، اما شواهد نشان میدهند که این حادثه ممکن است تصادفی نباشد. داستان بهویژه بر روی تحقیقات سوزان آدلر، کارآگاهی که مسئول بررسی این پرونده است، تمرکز دارد. او بهتدریج متوجه میشود که مرگ آماندا به رازهای تاریکی مربوط میشود که هم به زندگی شخصی رندال و هم به گذشتهی خود او ارتباط دارد. در طی داستان، سوزان تلاش میکند تا حقیقت را کشف کند، اما با پیچیدگیهای روانشناختی و مسائل اخلاقی مواجه میشود. شخصیت رندال بهویژه جالب است، زیرا او در دنیای رواندرمانی بالینی به کار مشغول است و با بیماران دچار آسیبهای روانی مواجه میشود. این شخصیت همچنین خود با تجربیات تلخ و تأثیرات روانی مشابه بیمارانش روبهرو است، که باعث میشود بهطور پیچیدهای در این معما درگیر شود. کتاب «همه چیز را میدانم» بیشتر از یک معمای جنایی صرف، یک کاوش روانشناختی است که بهطور مداوم با چرخشهای غیرمنتظره داستانی و کشف حقایق پنهان ادامه مییابد. در عین حال، پرسشهای فلسفی و روانشناختی پیرامون حقیقت، اعتماد و هویت نیز در طول داستان مطرح میشود. این ترکیب از معماهای جنایی و پیچیدگیهای روانشناختی، داستان را از یک رمان جنایی ساده به یک مطالعه عمیقتر در مورد ذهن انسان و اخلاق تبدیل میکند.
درباره متیو فارل
متیو فارل در خارج از شهر نیویورک در دره هادسون با همسر و دو دخترش زندگی می کند.