کتاب دختر زرین چشم

the girl with golden eyes
کد کتاب : 13511
مترجم : ساحره بلوچی
شابک : 978-9643746025
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 102
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب دختر زرین چشم اثر اونوره دو بالزاک

کتاب دختر زرین چشم، اثر انوره دوبالزاک، رمان نویس فرانسوی با سبک رئالیسم اجتماعی است که این بار راز مردی جوان به نام هانری دومارسه را برملا می کند. آیا هانری فرزند عشق است یا پسری نامشروع...

مسلّما از وحشت انگیزترین مناظر در پاریس، سیمای مردم فرانسه است؛ مردمی رنجور، رنگ پریده و آفتاب سوخته. پاریس سرزمینی گسترده که دائما متأثّر از طوفان منافع است. در چنین شرایطی، در حالی که مرگ همچون دروگری، انسان ها را بیش از جاهای دیگر درو می کند، به همان تعداد متولّد می شوند. از تمام منافذ این چهره های خمیده، ذکاوت و سمومی که مغزشان را آکنده است تراوش می کند. این ها چهره و قیافه نیستند، بلکه نقاب هایی از ضعف، قدرت، شادی و ریا هستند که همگی علائمی از حرصی ماندگار را در خود جای داده اند.

این ها چه می خواهند؟ "زر یا شهوت"؟ برخی مطالعات بر روح پاریس می تواند بیانگر دلایل رنجوری چهره هایی باشد که یا جوان هستند یا پیر. جوانانی رنگ پریده و پیرانی بزک کرده که می خواهند جوان به نظر برسند. غریبه های ظاهربینی که این مردگان زنده را می بینند، در ابتدا از این پایتخت و از این آتلیه بزرگ لذّت ها احساس انزجار می کنند، امّا به زودی خود آن ها نیز نمی توانند از آن خارج شوند و می مانند تا با کمال میل تغییر قیافه دهند. کلمات اندکی برای توجیه فیزیولوژیکی رنگ دوزخی چهره های مردم پاریس کفایت می کند و به همین دلیل است که از سر شوخی نام "جهنّم" را به آن داده اند.

کتاب دختر زرین چشم

اونوره دو بالزاک
اونوره دو بالزاک، زاده ی 20 می 1799 و درگذشته ی 18 آگوست 1850، رمان نویس و نمایشنامه نویس فرانسوی بود.بالزاک در خانواده ای میانه حال در شهر تور فرانسه به دنیا آمد. در هشت سالگی به مدرسه ای شبانه روزی فرستاده شد، اما در سال 1813 مدرسه را ترک کرد و سال بعد همراه با خانواده راهی پاریس شد. در سال 1819 در رشته ی حقوق، فارغ التحصیل شد، اما به رغم خواست خانواده تصمیم گرفت تا به ادبیات بپردازد.بالزاک در ابتدای راه تحت تأثیر والتر اسکات شروع به نوشتن رمان های تاریخی نمود؛ رمان هایی که خود بعدها از آن ...
قسمت هایی از کتاب دختر زرین چشم (لذت متن)
تنها فرق میان کارگر و توانگر در این است که زمانی که کارگر آخرین واژه بی روحش را بر زبان جاری می کند در بیمارستان می میرد؛ حال آنکه یک توانگر از طبقه ای مرفّه بر زندگی پافشاری دارد و زندگی می کند امّا دیگر سلامت گذشته را ندارد و شما صورت تکیده، بی روح و افسرده او را می بینید، چشمانش دیگر فروغی ندارد و پاهای بی توانش او را به مثابه آدمی مست درآورده که در "بولوار" و در دامن معشوقه و شهر محبوبش به سختی و زحمت راه می رود. این طبقه مرفّه چه می خواهد؟ فندک گارد ملّی، "پتوفوی" همیشه آماده، منصبی آبرومندانه برای "پدرلاشز" و برای همسر سالخورده اش مقداری طلا که از راه شرعی و قانونی بدست آمده باشد.

روز اوّل هفته برای او همانند یکشنبه است. استراحتش عبارت است از تفریح دسته جمعی به بیرون شهر با کالسکه کرایه ای؛ در طول این مسافرت کوتاه، همسر و فرزندانش با لذّت گرد و غبار را فرو می برند و در زیر آفتاب برشته می شوند؛ تنها چیزی که رنگ خوشی های آن ها را تیره می کند، صاحب رستورانی است که آوازه غذای مسمومش در همه جا پیچیده یا مجلس رقص خانوادگی که انسان تا نیمه شب در آن خفه می شود.

برخی ساده لوحان از قدّیسین پسر تعجّب می کنند که در انتظار دیدن چیزهایی متحرّک در یک قطره آب هستند، امّا اگر "گارگانتوا" ی "رابله" شخصیّت استثنایی بی باک که هنوز درک نشده و این غولی که از کره ای ملکوتی و آسمانی پا به این کره خاکی گذاشته، به تعمّق درباره این جنب و جوش ناشی از جریان زندگی در طبقه دوّم پاریس که ما شاهد یکی از فرمول های آن هستیم، می پرداخت در این باره چه می گفت؟