شکستن دیوار چهارم با «برتولت برشت»



او به عنوان نویسنده ای سیاسی، اگر در دنیای امروز زندگی می کرد بدون تردید انتظار داشت آثاری نوین به وجود آید که در عین وفاداری به آرمان هایش، بازتاب دهنده ی مسائل کنونی باشند.

هنر، آینه ای نیست که با آن واقعیت ها را منعکس کنیم بلکه پتکی است که با آن باید واقعیت را شکل داد.

 

نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر، «برتولت برشت»، در سال 1898 در شهر «آگزبورگ» در آلمان به دنیا آمد. او پس از خدمت در بیمارستان ها در طول جنگ جهانی اول و زخم خوردن از تأثیرات جنگ، به منظور شروع فعالیت حرفه ای خود در تئاتر، ابتدا به مونیخ و سپس به برلین رفت. اما زمانی که نازی ها در سال 1933 قدرت را در آلمان به دست گرفتند، این برهه از زندگی «برشت» به پایان رسید. او از این شرایط گریخت و نازی ها نیز به طور رسمی، حق شهروندی «برشت» را لغو کردند و او، به فردی بدون تابعیت تبدیل شد.

 

 
«برشت» در سال 1941 در ایالات متحده آمریکا ساکن شد اما 6 سال بعد به اروپا بازگشت. او تا زمان فرا رسیدن مرگش در سال 1956، شرکت تئاتر «گروه هنری برلین» را به وجود آورد و به یکی از برجسته ترین نمایشنامه نویسان و کارگردانان تئاتر تبدیل شد. «برشت» به عنوان یک هنرمند، از طیفی گسترده از نویسندگان و سبک های هنری از جمله تئاتر چین و «کارل مارکس» تأثیر پذیرفت. ناآرامی ها و آشوب های زمانه ی «برشت»، دیدگاه ها و گرایش های سیاسی جدی و استواری را به او بخشید. مخالفت هایی که «برشت» با آن ها رو به رو شد، گواهی بر این حقیقت بود که او جرأت کرد دیدگاه های شخصی خود را در جهان تئاتر بیان کند. او همچنین، استعداد منحصر به فرد و الهام بخشی در به وجود آوردن سبکی نوین و پویا در تئاتر برای بیان این دیدگاه ها داشت.

یکی از برجسته ترین و تحسین شده ترین آثار «برشت»، نمایشنامه ی «ننه دلاور و فرزندان او» است. اگرچه داستان آن در قرن هفدهم می گذرد، این اثر همچنان ارتباط خود را با جامعه ی معاصر حفظ کرده و اغلب به عنوان یکی از بهترین نمایشنامه های «ضد جنگ» به شمار می آید. کتاب «ترس و نکبت رایش سوم» اثر برجسته ی دیگری است که در آن، آشکارترین مخالفت های «برشت» با فاشیسم به چشم می خورد. این نمایشنامه، مسیر پر دسیسه ی به قدرت رسیدن نازی ها را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد.

سرجوخه: شوخی موقوف! ورقه هایت را بیاور بیرون. ننه دلاور: (داخل یک قوطی فلزی را می کاود و از گاری پایین می آید.) بفرمایید! این هم تمام ورقه های من، سرکار. این یکی یک کتاب دعاست، سالم و بی‌عیب، برای پیچیدن خیار. این یکی هم نقشه ی ولایت «مراوی». خدا کند روزی گذارم بیفتد به آن جا، وگرنه نقشه به درد موش ها می خورد. این نوشته ی لاک و مهر شده هم نشان می دهد که اسبم مشمشه ندارد. حیوان زبان بسته مرد. پانزده «فلورن» می ارزید، مال خودم نبود. خدا را شکر. این ورقه ها بس است؟ سرجوخه: الکی نخواه به من قالب بکنی. حقت را کف دستت می گذارم. خوب می دانی که باید ورقه ی عبور داشته باشی. دلاور: با من مؤدب صحبت کنید. جلو روی بچه هام که هنوز از دهانشان بوی شیر می آید، به من نگویید که می خواهم به شما قالب کنم. من با جنابعالی طرف نیستم. در هنگ دوم من فقط یک ورقه ی عبور دارم، آن هم قیافه ی نجیب و معصومم است. حالا اگر شما نمی توانید این خط را بخوانید، تقصیر من نیست. برای خاطر شما نمی توانم مهر به صورتم بزنم. مأمور سربازگیری: سرکار، گمان می کنم این زن از آن ماجراجوها باشد. در قشون انضباط می خواهند. دلاور: خیر، در قشون آش می خواهند!» از کتاب «ننه دلاور و فرزندان او»

 

 


 

 

چرا «برتولت برشت» مهم است؟

«برشت» در عرصه ی تئاتر فعالیت می کرد. اندیشه ها و کارهای او، تأثیری انکارناشدنی بر شکل گیری تئاتر معاصر داشت. بسیاری از ایده های او آنقدر تحول برانگیز بود که چشم اندازهای هنر نمایش را برای همیشه تغییر داد. تئاتر مدرن از بسیاری از جهات، وام دار روش های به کار گرفته شده توسط «برتولت برشت» است.
زمانی که تئاتر ناتورالیستی (طبیعت گرا) در اوج تأثیرگذاری خود قرار داشت و به عنوان آینه ای در نظر گرفته می شد که بازتاب دهنده ی اتفاقات رخ داده در جامعه بود، «برشت» تصمیم گرفت که از آن به عنوان نیرویی برای تغییر استفاده کند. او می خواست مخاطبینش فکر کنند و در جمله ای مشهور بیان کرد که مخاطبین تئاتر در آن زمان، «مغزهایشان را به همراه کلاه هایشان از سر در می آوردند.»
مخاطبین در تئاتر ناتورالیستی یا «دراماتیک»، برای زندگی شخصیت های روی صحنه اهمیت قائل هستند. آن ها برای مدتی اندک، زندگی خودشان را فراموش می کنند و در زندگی شخصیت ها غرق می شوند. وقتی مخاطب برای یک شخصیت گریه می کند یا احساسات مختلفی را به واسطه ی زندگی آن شخصیت تجربه می کند، فرآیند «کاتارسیس» یا «روان پالایی» در او اتفاق افتاده است.

 

 

«برشت» اما مخالف اینگونه تئاتر بود. او اعتقاد داشت وقتی مخاطبین، رویدادهای روی صحنه را باور می کنند و از نظر عاطفی درگیر آن ها می شوند، توانایی تفکر و قضاوت را از دست می دهند. او می خواست مخاطبینش واقع گرا، بی طرف و به دور از درگیری عاطفی باقی بمانند تا بتوانند قضاوت هایی فکر شده و منطقی درباره ی مسائل و موقعیت های اجتماعی مطرح شده در آثارش داشته باشند. او برای انجام این کار، از ابزار و تکنیک های مختلفی در آثار خود استفاده می کرد تا در سراسر نمایش به مخاطبین یادآوری کند که در حال تماشای تئاتر هستند؛ که صرفا طرح و نمودی از زندگی است و نه خود زندگی واقعی. اینگونه از نمایش، «تئاتر روایی» نام گرفت. «برشت» فرآیند دور کردن مخاطبین از احتمال به وجود آمدن درگیری عاطفی با زندگی شخصیت های روی صحنه را verfremdungseffekt یا «فاصله گذاری» نامید. 

 

فرآیند فاصله گذاری

 

اشتباه نکنید! «برشت» بدون تردید می خواست که مخاطبینش از نمایش لذت ببرند و به آن علاقه مند باقی بمانند چرا که در غیر این صورت، پیام مورد نظر او به آن ها منتقل نمی شد. این درگیری عاطفی با شخصیت ها بود که او می خواست از آن اجتناب کند. روش «برشت» در اجرای تئاتر، برای آثاری مناسب است که پیامی سیاسی، اجتماعی و یا اخلاقی دارند. شاید بخواهید مخاطبین به معنای یک حکایت اخلاقی توجه کنند. شاید قصد داشته باشید موضوع یا مسئله ای خاص را مورد کاوش قرار دهید و مخاطبین را به در نظر گرفتن نقطه نظرها و جنبه های مختلف مرتبط با آن مجاب کنید. اگر اینگونه است، می توانید چیزهای زیادی از ابزار فاصله گذاری در «تئاتر برشتی» بیاموزید.

«تئاتر روایی» (یا تئاتر برشتی) «دیوار چهارم» را می شکند: دیواری فرضی بین نمایش و مخاطبین که آن ها را در مقام «مشاهده کننده» نگه می دارد. مخاطبین «تئاتر روایی»، اعضایی کنش گر در تجربه ی نمایش هستند و در سراسر آن، به فکر کردن تشویق می شوند. 

ابزار فاصله گذاری در نمایش

ابزار نمایشی، به متدها و تکنیک هایی گفته می شود که بر صحنه ی نمایش، برای رسیدن به هدف و مقصودی مشخص به کار می روند. هدف مورد نظر به هنگام استفاده از «فرآیند فاصله گذاری»، اطمینان حاصل کردن از این نکته است که به مخاطبین به شکل پیوسته یادآوری می شود که در حال مشاهده ی یک اثر نمایشی هستند. در این بخش، مهم ترین تکنیک های «فاصله گذاری» را با هم مرور می کنیم.

روایت

وجود راوی روی صحنه به مخاطبین یادآوری می کند که با ارائه ای از یک داستان طرف هستند. گاهی اوقات راوی به مخاطبین می گوید که چه اتفاقی قرار است رقم بخورد، قبل از این که آن اتفاق رخ دهد. این روش مناسبی برای اطمینان از این نکته است که مخاطبین از نظر عاطفی درگیر رویدادهای بعدی نمی شوند چون از قبل می دانند که نتیجه چه خواهد شد.

 

بیرون آمدن از نقش / روایت سوم شخص

اظهار نظر بازیگر درباره ی شخصیت خود، روشی آشکار برای نشان دادن نمایشی بودن رویدادهای روی صحنه است. به عنوان مثال، در میانه ی صحنه ای پر التهاب، ممکن است روند پیشروی نمایش متوقف شود و بازیگر درباره ی شخصیت خود، به صورت سوم شخص توضیح دهد: «او احساس کرد که خشمش فزونی گرفت. کسی به حرفش گوش نمی داد و او به دنبال انتقام بود.» بازیگر بعد از گفتن این جملات، به شخصیت خود بازمی گردد و نمایش ادامه می یابد.

 

صحبت مستقیم

صحبت کردن به شکلی مستقیم و بی واسطه با مخاطبین، «دیوار چهارم» را می شکند و توهم واقعی بودن نمایش را از بین می برد. برای نمونه می توان به یکی از صحنه های کتاب «دایره گچی قفقازی» اثر «برشت» اشاره کرد: شخصیت «گروشا» درباره ی کودکی به نام «مایکل» اینگونه با مخاطبین صحبت می کند: «خودم بزرگش کردم، آیا خودم هم باید نابودش کنم؟ نمی توانم.»

 

استفاده از پلاکارد

پلاکارد، نشانه یا اطلاعاتی نوشته شده است که روی صحنه، به مخاطبین نشان داده می شود؛ چه به سادگی بالا نگه داشتن تخته ای چوبی و چه استفاده از پاورپوینت و سایر ابزار چندرسانه ای. چیزی که در این کار اهمیت دارد این است که اطلاعات ارائه شده، صرفا گزارشی از ماجرا نباشد بلکه درک عمیق تری از آن را به مخاطبین ببخشد.

به عنوان مثال، زن و شوهری در حال مشاجره هستند و زن بسیار ناراحت است. اگر بازیگر زن، پلاکاردی را بالا ببرد که رویش نوشته «روزگارم سیاه شده»، این کار اطلاعات جدیدی درباره ی این شخصیت در اختیار ما نمی گذارد. اما اگر روی پلاکارد او نوشته شده باشد «من رابطه ای پنهان دارم» یا «هیچ وقت عاشق او نبوده ام»، آن وقت مخاطبین وادار می شوند تا جنبه های دیگر رابطه ی آن زن و شوهر را مد نظر بگیرند و به دلایل عمیق تر اشک های این شخصیت فکر کنند.

 

بازی در چند نقش

این مورد زمانی اتفاق می افتد که یک بازیگر، بیش از یک شخصیت را روی صحنه بازی می کند. تفاوت میان شخصیت ها از طریق تغییر در صدا، شیوه ی حرکت، ژست ها و زبان بدن اتفاق می افتد اما مخاطبین به وضوح متوجه می شوند که همان بازیگر در حال ایفای نقش به جای چندین شخصیت است. بازی به جای شخصیت هایی از جنس مخالف نیز در «تئاتر روایی» به چشم می خورد.

 

نقش های مشارکتی

این یعنی چندین بازیگر، به جای شخصیتی یکسان ایفای نقش کنند. به عنوان نمونه، بازیگری که ایفای نقش شخصیت اصلی را بر عهده دارد، ممکن است در طول صحنه های مختلف عوض شود. این کار باعث می شود نمایشی بودنِ هستیِ کاراکتر مورد تأکید قرار بگیرد و از درگیری عاطفی مخاطبین با زندگی او جلوگیری شود. 

 

صحنه ها، لباس ها و و تجهیزات کمینه گرا

در «تئاتر روایی»، صحنه ها، لباس ها و و تجهیزات روی صحنه همگی ساده و مینیمال طراحی می شوند. لباس های پرجزئیات و پر زرق و برق ممکن است باعث شود حس تئاتر، و نمایشی بودن ماجرا، در مخاطبین از بین برود.

 

اشیای نمادین

یک شیء اغلب می تواند به شکل های گوناگونی روی صحنه به کار گرفته شود. یک چمدان ممکن است به یک میز، درِ ماشین یا بمب تبدیل شود.

 

نورپردازی

«برشت» در نمایش هایش، نورپردازی های ساده را به کار می گرفت چرا که نمی خواست عناصر تولید نمایش، پیام اثر را به حاشیه براند. او در آثارش از نور سفید تند و ناملایم به عنوان نمادی برای به تصویر کشیدن حقیقت استفاده می کرد.


تئاتر روایی در برابر تئاتر دراماتیک

ایده ی بی طرفیِ مخاطبین و عدم وجود همدلی، در مفهومی از نمایش شکل گرفت که امروزه با نام «تئاتر روایی» شناخته می شود؛ مفهومی که در مقابل «تئاتر دراماتیک» قرار می گیرد. 
«تئاتر دراماتیک»، پیرنگ یا طرح داستانی دارد. در این گونه، با این انتظار به دیدن تئاتر می رویم که طرح داستانی از ابتدا تا انتها برای ما به نمایش درآید و در پایان اثر، تمام مسائل مطرح شده به گونه ای به نتیجه برسند و حل و فصل شوند. «تئاتر روایی» تلاشی برای داشتن چنین نظم و چارچوبی نمی کند. روایت آغاز می شود و پایان می یابد، در حالی که مسائل حل نشده باقی مانده اند، و مخاطبین با این سوال رو به رو می شوند که خودشان در این وضعیت چه خواهند کرد. در شرایط آرمانی، «تئاتر روایی» ندا و دعوتی برای اقدام کردن است در حالی که «تئاتر دراماتیک» به عقیده ی «برشت»، ابزاری برای سرگرمی است. به نظر او، «تئاتر دراماتیک» باید فقط به هنگام اجرای نمایش و نه بعد از آن، مخاطبین را از نظر عاطفی درگیر خود سازد.

«تئاتر دراماتیک» معمولا روایتی خطی دارد، به این معنی که اتفاقات به ترتیب زمان وقوع، برای مخاطبین به تصویر کشیده می شوند. در طرف مقابل، «تئاتر روایی» اغلب از روایتی چند تکه استفاده می کند که غیرخطی است و در زمان، به عقب و جلو حرکت می کند. علاوه بر این، «تئاتر روایی» به بحث و بررسی موضوعی مشخص می پردازد و به نوعی، یک بیانیه ی سیاسی و اجتماعی واضح است. مخاطبین در این گونه از نمایش، بی طرف باقی می مانند و «مونتاژ» یا مجموعه ای از صحنه ها را مشاهده می کنند. مخاطبین که از نظر عاطفی خارج از رویدادهای نمایش ایستاده اند، این فرصت را پیدا می کنند که به شکلی عینی و بی طرفانه، داستان را مورد پژوهش و تحلیل قرار دهند.

برشت در دنیای امروز

نمایشنامه های «برتولت برشت» امروزه نیز بسیار پرطرفدار هستند. او به عنوان نویسنده ای سیاسی، اگر در دنیای امروز زندگی می کرد بدون تردید انتظار داشت آثاری نوین به وجود آید که در عین وفاداری به آرمان هایش، بازتاب دهنده ی مسائل کنونی باشند. «برشت»، از تأثیرگذارترین چهره های هنری در قرن بیستم، مردی بود که همیشه برای حقیقت و قضاوت های بی طرفانه و نزدیک تر به واقعیت، بیشترین ارزش را قائل می شد:

 

آهای آیندگان، شما که از دل توفانی بیرون می جهید که ما را بلعیده است... وقتی از ضعف های ما حرف می زنید، یادتان باشد که از زمانه ی سخت ما هم چیزی بگویید. به یاد آورید که ما بیش از کفش هامان کشور عوض کردیم، و میدان های جنگ طبقاتی را با یأس پشت سر گذاشتیم، آنجا که ستم بود و اعتراضی نبود. این را خوب می دانیم: حتی نفرت از حقارت نیز آدم را سنگدل می کند. حتی خشم بر نابرابری هم صدا را خشن می کند. آخ، ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم، خود نتوانستیم مهربان باشیم. اما شما وقتی به روزی رسیدید که انسان یاور انسان بود، درباره ی ما با رأفت داوری کنید!