کتاب جادوی چپکی - حیوان ترکیبی

Upside-Down Magic
جلد اول
کد کتاب : 1041
مترجم :
شابک : 978-600-462-183-0
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 144
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 10 خرداد

جزو لیست پرفروش ترین های نیویورک تایمز

کتاب اول « حیوان ترکیبی »

معرفی کتاب جادوی چپکی - حیوان ترکیبی اثر سارا ملانسکی

کتاب جادوی چَپَکی، اثری نوشته ی سارا ملانسکی است که اولین بار در سال 2015 وارد بازار نشر شد. نُری هورِس، دختری نه ساله است. او، باهوش و شجاع است و کلوچه های با طعم کره ی بادام زمینی را دوست دارد. اما علاوه بر این ها، نُری می تواند به حیوانات مختلفی تبدیل شود. متأسفانه، استعداد او در تبدیل شدن به موجودات دیگر کمی غیرقابل پیش بینی است. زمانی که مسئولین آکادمیِ جادویی متعلق به پدر نُری، عذر او را می خواهند، این شخصیت مجبور می شود در مدرسه ی عمومی ثبت نام کند. نُری در این مدرسه، بچه هایی را ملاقات می کند که جادویشان کمی متفاوت است. اگر می خواهید ماجراجویی های جذاب و هیجان انگیز نُری و دوستان عجیبش را از دست ندهید، حتماً با کتاب جادوی چپکی همراه شوید.

کتاب جادوی چپکی - حیوان ترکیبی

سارا ملانسکی
سارا ملانسکی، زاده ی 4 ژانویه ی 1977، نویسنده ی کانادایی است.سارا، دختر نویسنده ای به نام الیسا آمبروز است. پدر و مادرش از هم جدا شده اند و یک خواهر و یک خواهرخوانده دارد. ملانسکی، دانش آموخته ی رشته ی ادبیات انگلیسی از دانشگاه مک گیل است.او پس از تحصیل به تورنتو نقل مکان کرد و اولین رمان خود را نوشت که در شانزده کشور منتشر شد و به فروشی بیش از ششصد هزار نسخه دست یافت.ملانسکی پس از انتشار دومین رمانش به نیویورک رفت و نویسندگی را به صورت تمام وقت پی گرفت.
نکوداشت های کتاب جادوی چپکی - حیوان ترکیبی
A hilarious and heartfelt story.
داستانی خنده دار و برآمده از دل.
Goodreads

Entertaining.
سرگرم کننده.
Publishers Weekly Publishers Weekly

Readers will enjoy the details of this magical world.
مخاطبین از جزئیات این دنیای جادویی لذت خواهند برد.
School Library Journal School Library Journal

قسمت هایی از کتاب جادوی چپکی - حیوان ترکیبی (لذت متن)
برای این قایم می شد که اگر اتفاق بدی افتاد، کسی نبیندش. البته، اگر واقعا قرار بود اتفاق بدی بیفتد، باید آنقدر به خواهر و برادرش نزدیک باشد که اگر داد زد، بتوانند بشنوند. یا اگر میو کرد. یا غرید. نری تصمیم گرفت بهش فکر نکند. اگر شانس می آورد، به کمک نیازی نداشت.

رفتن به آن مدرسه خیلی سخت بود. کسی را قبول نمی کردند، مگر اینکه استعدادهای شگفت آوری داشت. دوستان نری حتی به خودشان زحمت هم ندادند که برای ورود به آنجا امتحان بدهند؛ همه شان برای مدرسه های راحت تر امتحان دادند.

پاهای جلویی اش پای بچه گربه نبودند؛ خزش قهوه ای و صاف بود. انگار یک شکم گرد و چاق هم داشت. اما این دماغ دیگر چه بود؟ نتوانست خوب ببیندش، ولی هیچ چیزش به بچه گربه نرفته بود. بیشتر شبیه پوزه ای دراز بود. دماغ سگ آبی. نری متوجه شد: «لعنتی! نصفم بچه گربه است، نصفم سگ آبی.» جادویش، واقعا چپکی عمل کرده.