منشی صاحب جمع: نترسید آقایان، بنده اداری ام، عقیده ای ندارم. مواجب در قبال همین می دهند. و تازه چه مواجبی؟ مداخل اصلی از تحفه ی ارباب رجوع است که به لطائف الحیل باید گرفت.
شاگرد دارالفنون: چشمانت عیاری است، که لباس شبروی پوشیده و گیسوانت دام راهزن، وقتی شانه می کنی ناله ها را نمی شنوی؟
بنده دلم پیش مشروطه است، ولی رزقم از استبداد می رسد. نمی دانم چه بگویم. نمی توان دل به دریا زد تا پای در گل است. مرد آن ها بودند که یکسره کردند.