کتاب ز مثل زکریا

Z for Zachariah
کد کتاب : 14007
مترجم :
شابک : 978-6009331611
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 256
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1974
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 24 آبان

برنده ی جایزه ی ادگار سال 1976

معرفی کتاب ز مثل زکریا اثر رابرت ابراین

ز مثل زکریا یک رمان علمی تخیلی آخرالزمانی است که توسط روبرت سی ابراین نوشته شده و پس از مرگ او در سال 1974 منتشر شد. نام رابرت سی ابراین اسم هنری بود که توسط رابرت لسلی کونی استفاده شد. پس از مرگ نویسنده در سال 1973 ، همسر و دخترش جین یادداشت های او را جمع آوری کرده و کتاب را به پایان رساندند. در ایالات متحده ، داستان در قالب یک دفترچه خاطرات است که از دیدگاه شخص اول شانزده ساله ای به نام، آن بوردن ، روایت شده است که از طریق زندگی در یک دره کوچک ، از یک جنگ هسته ای و گاز اعصاب جان سالم به در برده است.

آن بوردن شانزده سال دارد و کاملا تنها است. جهانی که او زمانی می شناخت کاملا از بین رفته است . یک جنگ هسته ای همه را از او گرفته است. برای یک سال گذشته ، او در یک دره دورافتاده زندگی کرده است و هیچ اثر از بازماندگان دیگر وجود ندارد.

شخص دیگری هنوز زنده است و خود را به سمت دره راهی می کند. این مرد کیست؟ او چه میخواهد؟ آیا می توان به او اعتماد کرد؟ هر دو هیجان زده و وحشت زده ، زود متوجه می شود که ممکن است چیزهای بدتری نسبت به آخرین فرد روی زمین وجود داشته باشد.

کتاب ز مثل زکریا

رابرت ابراین
رابرت لسلی کارول کنلی زاده 11 ژانویه 1918 و درگذشته 5 مارس 1973، که با نام مستعار رابرت سی اوبراین شناخته می شود ، رمان نویس و روزنامه نگار آمریکایی برای مجله نشنال جئوگرافی بود.کنلی در بروکلین نیویورک در یک خانواده ثروتمند کاتولیک ایرلندی به دنیا آمد. کنلی در سال 1935 وارد کالج ویلیامز شد اما در سال دوم تحصیل را ترک کرد. او در سال 1940 لیسانس خود را در رشته ی زبان انگلیسی در دانشگاه روچستر دریافت کرد.
قسمت هایی از کتاب ز مثل زکریا (لذت متن)
بنا به دلایلی نواختن سرودهای مذهبی غمگینم کرده بود. هر چند در خانه بودم، اما دلتنگ شده بودم. مرا به یاد مدرسه ی یکشنبه انداخته بود. وقتی به مدرسه ی عادی می رفتیم با اتوبوس و بچه های دیگر بودیم، اما وقتی به مدرسه ی یکشنبه می رفتیم، با پدر و مادرم سوار ماشین می شدیم و می رفتیم و همیشه جشنی برپا بود. در این مورد خیلی چیزها به یاد دارم، با دیوید و جوزف. تعجبی ندارد چرا که از پنج سالگی شروع کردم؛ در حقیقت مهد کودکم بود؛ آن جا الفبا را یاد گرفتم، از کتابی که نامش «الفبای کتاب مقدس» بود. در صفحه ی اول نوشته شده بود: «A مثل آدم» و تصویری از حضرت آدم داشت که کنار درخت سیبی ایستاده است و ردای سفید و بلندی بر تن دارد- که با کتاب مقدس تناقض داشت- اما البته برای بچه های کوچک بود. بعد «B مثل بنیامین» بود و الی آخر. آحرین صفحه «Z مثل زکریا» بود، و از آن جا که می دانستم حضرت آدم اولین بشر است، مدت ها فکر می کردم که حضرت زکریا هم باید آخرین بشر باشد. تمام حروف الفبا را از آن کتاب آموختم، در نتیجه وقتی به مدرسه رفتم بعضی مطالب را از پیش می دانستم.