موج دوم تیرها پرتاب شد و صدای فریاد درد مردان از جای جای سپاه به آسمان برخاست. جوخه «کالادین» به سرعت به سپاه دشمن که برخی از آن ها هدف کمانداران سپاه «آمارام» قرار گرفته بودند، نزدیک می شدند. «سن» صدای فریادهای سپاه دشمن را می شنید، می توانست چهره سربازان دشمن را در ذهنش مجسم کند.
درگیری در چشم بر هم زدنی به پایان رسید. جوخه دشمن عقب نشینی کرد و دو کشته بر روی سنگلاخ باقی گذاشت. جوخه «کالادین» تلفاتی نداشت. همچنان آرایش نوک پیکانی خود را حفظ کرده بودند، فقط یک نفرشان قدمی به عقب برداشت و با تکه چرمی، زخم ران پایش را بست. باقی مردان قدم جلو گذاشتند تا جای خالی اش را پر کنند. مرد زخمی، بدنی ورزیده و بازوانی ستبر داشت. زیر لب دشنامی داد، اما زخمش به نظر وخیم نمی آمد.
نیزه ها از هر طرف پرتاب می شدند. تشخیص نیروهای خودی از دشمن، صرف نظر از رمزنگاره های روی زره ها و رنگ سپرها، کار دشواری بود. میدان کارزار به صدها گروه کوچک درگیر با یکدیگر تبدیل شده بود. گویی هزاران جنگ جداگانه در آن واحد برقرار بود.