«پارساترین بانوی شهر»، رمانی نوشته بنیتو پرز گالدوس، نویسنده اسپانیایی است و به رویایی و تقابل سنتهای کهنه نسلی از مردم اسپانیا با نو و مدرنشدن میپردازد. بستر اتفاقات این رمان در قرن نوزدهم شکل میگیرد؛ دورهای که جهان به سرعت درحال همسوشدن با مدرنیسم بود. شخصیت اصلی «پارساترین بانوی شهر» خوزه ری، مهندسی جوان است، که به روزاریتو، دختر عمهاش علاقمند میشود و قصد ازدواج با او را دارد. روزاریتو، دختر دونیا پرفکتا، یکی از قدرتمندان مهم شهر اورباخوسای اسپانیا است.
در این شهر، افراد جامعه به شکل عجیبی در تضاد با هم هستند. جوانها با ذهنیت مترقی و اروپاییشده به دنیا و محیط اطراف خود نگاه میکنند در حالیکه جامعه سنتی شهر بیتحرک و ساکن است و به باورها و شیوه زندگی سنتی وابسته است. داستان «پارساترین بانوی شهر» پیرامون همین تضادها شکل میگیرد و پیش میرود. این رمان که نخستین اثر ادبی گالدوس است داستان خوزه ری، مهندس جوانی را روایت میکند که برای معلومشدن سهم خود از ارثیه مادر به زادگاهش سفر میکند و در آنجا با عمهاش، دونیا پرفکتا، آشنا میشود. ورود خوزه به شهر محل تولدش سرآغاز مخالفتهای او با جامعه سنتی است و کشمکشی بیوقفه بین او و مردم شهر آغاز میشود. مردم شهر هر نوع تلاشی تحولگرایانهای را مخالف عقاید کاتولیک خود و ضدمسیحیت میدانند و خوزه را نماد حرمتشکنی میدانند. در این میان خوزه به دختر عمهاش علاقمند میشود و تصمیمگرفته تا با او از شهر فرار کند. عمه خوزه، دونیا پرفکتاست که در شهر بهعنوان پارساترین بانو معروف است و دونیا پرفکتا درواقع نمادی از سنتهایی است که مردم به آنها ایمان دارند. پرفکتا هیچگونه رواداری در مقابل به چالشکشیدن عقایدش از خود نشان نمیدهد و همین موضوع نقطه تراژیکی است که برای قهرمان داستان رخ میدهد.
کتاب پارساترین بانوی شهر