کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا

Chador kardim Raftim tamasha
(سفرنامه عالیه خانم شیرازی)
کد کتاب : 17244
شابک : 978-6226194006
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 251
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : 13 آبان

معرفی کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا اثر زهره ترابی

پیش از پیدایش رسانه های جمعی که دنیا را به دهکده ی کوچک جهانی تبدیل کنند، کسی که در یک گوشه ی دنیا می زیست از گوشه ی دیگر آن خبر نداشت و مردم شرح فرهنگ و جغرافیای مناطق مختلف را فقط از زبان کسانی که به سفر می رفتند و سفرنامه می نوشتند، دریافت می کردند. بنابراین دقیق بودن نگارنده ی سفرنامه نقش مهمی در ماندگاری و شهرت آن ایفا می کرد. علاوه بر این هر اثری که برشی از تاریخ را از نظر زمان و مکان ثبت می کرد دارای ارزش مطالعاتی برای نسل های آینده محسوب می شد.
دوره ی قاجار که دوره تجدد و نوآوری در شناخت علوم شناخته می شود، به سبب علاقه ی شاهان قاجاری و همراهی ادیبان و نکته برداران، دوره ای غنی از جهت نگارش سفرنامه ها به حساب می آید. از آن جایی که عمده ی مسافران این سیاحت ها مردان بوده اند، همواره جای خالی یک سری نکات در سفرنامه های عهد قدیم یافت می شود. نکاتی که نیازمند دقت و ریزبینی زنانه برای به نگارش درآوردن بوده است. سفرنامه ی عالیه خانم شیرازی، از این جهت مرجع مناسبی برای مطالعه و مقایسه با دیگر سفرنامه های آن دوران به حساب می آید. این سفرنامه که در دوره ی ناصرالدین شاه قاجار به نگارش درآمده، شرح سفر نگارنده از کرمان و سختی های رفتن به بمبئی هند و سپس زیارت خانه ی خداست. بخش دوم با اتمام سفر حج و ورود عالیه خانم به تهران و اقامت او در دربار ناصرالدین شاه آغاز می شود و توصیف دربار و اندرونی شاه قاجار از دیدگاه یک فرد غریبه صورت می گیرد. بنابراین برخلاف دیگر آثار عصر قجر که توسط اطرافیان شاه نوشته شده اند، دیدگاه فردی خارج از دربار در توصیف فضای اجتماعات زنانه و جایگاه بانوان قاجاری در ساختارهای سلطنتی و قدرت آن ها در کنترل رویدادها می تواند برای خواننده جذاب باشد.
نشر اطراف سفرنامه ی عالیه خانم شیرازی با عنوان چادر کردیم رفتیم تماشا را با اهتمام زهره ترابی جمع آوری و تالیف نموده است.

کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا

دسته بندی های کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا
قسمت هایی از کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا (لذت متن)
خلاصه امروز که دوشنبه سلخ است طلوح صبح که دمید، نماز کردیم، سوار شدیم. چهار فرسخ راه بود. قاطرچی پدرسوخته سه ساعت به غروب مانده ما را رساند به صحنه. در کاروانسرا منزل کردیم. در این راه هم همه سبز، یک تخته چمن، رنگ های مختلف. همه جا آبادی، هر نیم فرسخ یک ده، رودخانه های متعدد، انصافا بسیار راه خوبی است. در کاروانسرا که منزل کردیم، زمین کاروانسرا که پهن ریخته، یک تخته سبز است. خیال کنید که تخم پاشیدند. هوای خوب از یک طرف، صدای ساز از یک طرف.

فی الواقع خیلی تعجب است. دو پارچه چوب مثل کشکول ساخته، پنصد من بار توی آن می ریزند. شش، هفت نفر هم می نشینند. بعضی ها چهار پاروزن دارد، بعضی ها دو پاروزن دارد، بعضی ها یکی دارد. می زنند، می روند که انسان متحیر می ماند. کمال دیوانگی و بی عقلی است که شخص در همچه جایی میان این همه آب، دنیا تا دنیا آب، بنشیند.