دیوار برلین فروریخت. زمین زیر آن، سنگینی اش را حس نکرد. چراکه دیوار ملاتش را از او گرفته و سرپا ایستاده بود و به میزان وزنش بر بسترش فروافتاد. اما سنگینی آن بر دوش تن و جان همه آزادی خواهان و عدالت جویان فروافتاد. گویا همه اعتقادات و باورهایمان در حال دفن شدن بود.... طبیعی بود که عده ای در برلین و احتمالا درجاهای دیگر راه به سوی نقد گذشته های خویش جویند. از یاد نبریم که همه ما در عرصه های اعتقادی، باورمندی سیاسی و اجتماعی شکست خورده بودیم. همه از اسب افتاده بودیم. اما از اصل چطور؟ اصلی دیگر در کار نبود. باید آنچه اصلش انگاشته بودیم، واکاویده می شد، آن هم تا حدودی امکان پذیر بود که مدعیانش به تحصیلات دانشگاهی در رشته های علوم انسانی می پرداختند، یا اینکه در خلوت خویش دود چراغ می خوردند تا به نقد گذشته شان می رسیدند.