کتاب سه برخوانی

Three Readings
(اژدهاک،آرش،کارنامه ی بندار بیدخش)
کد کتاب : 5737
شابک : 978-9645512826
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 99
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1997
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 13
زودترین زمان ارسال : 13 آبان

معرفی کتاب سه برخوانی اثر بهرام بیضایی

"سه برخوانی" اثری است از "بهرام بیضایی" که با نگاهی متفاوت به داستان های "اژدهاک، آرش، کارنامه ی بندار بیدخش" وجه جدیدی از این قصه ها را به مخاطب معرفی می کند. روایت این قصه ها این بار از زاویه ی دید خود این سه شخصیت صورت می گیرد و "بهرام بیضایی" در اثری اقتباس گونه، ذهنیات این شخصیت ها را در کنار دغدغه هایشان به تصویر می کشد. قلم "بهرام بیضایی" همیشه با نوآوری و صلابت گره خورده و این بار هم بعد جدیدی را از شخصیت هایی ارائه می کند که در اسطوره شناسی ایرانی، شاید به نحو دیگری شناخته می شوند. برای مثال در مورد شخصیت اژدهاک، نویسنده نوری جدید بر درونیات او تابانده و حالات کسی را که نماد درندگی و ظلم است، با اندکی تنهایی و غم ترکیب کرده تا به این وسیله بتواند مخاطب را به او نزدیک تر کند.
دغدغه هایی که "بهرام بیضایی" در کتاب "سه برخوانی" برای شخصیت ها در نظر می گیرد، چیزی نیست که از دغدغه های مردم عادی جدا باشد و به همین دلیل بسیار ارتباط پذیر است. این نگرانی ها می تواند قابل تعمیم به هر دو قشر بالانشین و زیردست جامعه باشد و در هر دو موضع، آنچه بیش از همه به چشم می خورد، همین تلاش "بهرام بیضایی" برای کاستن از فاصله ها و نزدیک ساختن مخاطب به شخصیت هاست. "بهرام بیضایی" در چندوجهی نشان دادن کاراکترها استادانه عمل کرده و این سبب شده تا پیش داوری هایی که از این شخصیت ها در ذهن خواننده ی ایرانی شکل گرفته، عمیقا متزلزل شده و با مشاهده ی روی دیگر روایت ها، قضاوت درباره ی آن ها دچار تجدید نظر شود.

کتاب سه برخوانی

بهرام بیضایی
بهرام بیضایی (زاده ۵ دی‌ماه ۱۳۱۷ در تهران) کارگردان سینما و تئاتر و نمایش‌نامه نویس و فیلمنامه نویس و پژوهشگر ایرانی است.‏‏بیضایی علاوه بر کارگردانی و نمایش‌نامه نویسی، در سینما عرصه‌های دیگری چون تدوین، ساخت عنوان بندی و تهیه کنندگی را هم تجربه کرده‌است.‏وی کارگردان برخی از بهترین و ماندگارترین آثار سینمای تاریخ ایران است.چریکه تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه کوچک، شاید وقتی دیگر، مسافران و سگ کشی از مهم‌ترین آثار وی هستند.‏خانواده‌اش اهل کاشان...
قسمت هایی از کتاب سه برخوانی (لذت متن)
نه، این دانش ترا نخواهم گفت! نه! بهل دانش بمیرد آنجا که در پنجه ی مرگ اندیشان است؛ و سودهای آن همه بر زیان می کنند. و پیش از مرگ، من این جام بر سنگ می کوبم و ما هر دو می شکنیم! آه درود بر مهربانی تو که پشت خشم و دشنه پنهان است! اینک به تیغ تو پاداش خود دریافتم؛ پاداش زندگی بر سر دانش نهادن! . بدین مهربانی که مرا از تو رسید، در برابر چیزکی از رنج خود ترا می بخشم؛ آری بمان و داستان این جام بر پوست بنویس و بر مردمان بخوان؛ تا نگویند ما این دانش نداشتیم!

آرش: به من نیرو ببخش. او: نه! -اگر تو بیزاری، اگر از این که هست بیزاری، پس من چیزی ندارم تا ببخشمت؛ که تو از من تواناتری. هان این دل توست که تیر می افگند و بازوی تو نه! چنین گفت. و به شکوه شکوه مندترین بود. پس آرش به راه خود بالا رفت. دور رفت. و دورتر رفت...

اینک منم، که این کوه را بر دوش میکشم، و زیر پای من شهری، و مردمان خوابند، مردگان جاودانه خوابند، و منم تنها، با غریو گنگ خود مانده. به یاد میآورم آن توفنده مرگبادی را که با من گفت: ای اژدهاک تو نخواهی مرد، مگر آنکه یامای خداوند مرده باشد! - و میبینم شب را، که با همه ی سنگینی خود بر من فرود آمده است. و من هنوز زنده ام.