کتاب شکار بزرگ - بخش اول (3)

The Great Hunt
شکار آغاز می شود (مجموعه چرخ زمان)
کد کتاب : 24395
مترجم :
شابک : 978-6007058657
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 536
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1990
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

معرفی کتاب شکار بزرگ - بخش اول (3) اثر رابرت جردن

«شکار بزرگ» یک رمان فانتزی از نویسنده آمریکایی رابرت جردن است. شکار بزرگ شامل یک پیش درآمد و 50 فصل است.

داستان، قهرمانان جوان رند الثور، مت کاتون و پرین آیبارا را نشان می‌دهد که به سربازان شینارن در تلاش برای بازیابی شاخ والره می‌پیوندند.
صحنه های نبرد در این اثر داستانی دارای اضطرار نفس گیر هستند که به خواننده تجربه‌ای دست اول ارائه می دهد. و همچنین باید به این نکته مهم اشاره کرد که شر در نیروهای خیر، خطرات نهفته در هر رستگاری موعود، احساس یورش اجتناب ناپذیر رویدادهای غیرقابل پیش‌بینی نشانه‌هایی از تجربه ملی آمریکا در سه دهه گذشته است

این مجموعه به طور کلی هر چیزی را که از فانتزی می‌توان انتظار داشت را در خود جای داده است: اکشن، جادو، سیاست، تاریخ، روابط، رشد شخصیت، پیروزی، خیانت، امید، تراژدی، کمدی...

کتاب شکار بزرگ - بخش اول (3)

رابرت جردن
جیمز الیور ریگنی جونیور متولد 17 اکتبر 1948 و درگذشته 16 سپتامبر 2007 ، که بیشتر با نام مستعار رابرت جوردن شناخته می‌شود، نویسنده اهل آمریکا است. او از این نام مستعار در رمان خیال‌پردازی حماسی خود یعنی مجموعه پرفروش چرخ زمان که او بیشتر با این سری شناخته‌شده است، استفاده می‌کند.رابرت جوردن زاده چارلستون، کارولینای جنوبی در ایالت‌های جنوبی آمریکا است. او در دو ماموریت از جنگ ویتنام (از ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۰) برای نیروی زمینی ایالات متحده آمریکا به عنوان تفنگدار هلیکوپتر خدمت کر...
نکوداشت های کتاب شکار بزرگ - بخش اول (3)
A powerful vision of good and evil… [and] fascinating people moving through a rich and interesting world
چشم اندازی قدرتمند از خیر و شر... [و] مردمی جذاب که در دنیایی غنی و جالب حرکت می کنند
Orson Scott Card

“Jordan’s world is rich in detail and his plot is rich in incident. Highly recommended.”
«دنیای جردن سرشار از جزئیات است و نقشه او سرشار از حوادث است. بسیار توصیه شده."
ALA Booklist

قسمت هایی از کتاب شکار بزرگ - بخش اول (3) (لذت متن)
سکوتی مرگ بار حکمفرما شد؛ سکوتی که بعل زمون اجازه داد عمیق تر شود و سپس دوباره لب به سخن گشود: «حال، یکی هست که روی زمین راه می رود، یکی که پیش از این بدین نام خوانده شده و پس از این هم خوانده خواهد شد؛ هرچند هنوز زمان آن نرسیده است. اژدها.» همهمه ای از وحشت در میان شنوندگان افتاد.

«اژدهای تجلی یافته! ارباب بزرگ، ما قرار است او را بکشیم؟» این صدای آن مرد شایناری بود که دستش را با اشتیاق به کمرش و جایی که قرار بود شمشیرش باشد، برده بود. بعل زمون به سادگی گفت: «شاید! و شاید نه. شاید بشود او را تبدیل کنیم و به سمت خودمان بیاوریم تا در خدمت من باشد. دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد، چه در این عصر و چه در عصری دیگر.»

مردی که خود را برس می نامید، پلک بر هم زد. در این عصر یا عصری دیگر؟ فکر می کردم روز بازگشت نزدیک است. اگر در همین عصر پیر شوم و بمیرم، برایم چه اهمیتی دارد که در عصر دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ولی بعل زمون دوباره داشت سخن می گفت.

«یک خمیدگی در الگو شکل گرفته است. یکی از نقاط بسیاری که می توان در آن، کسی را که اژدها خواهد شد تبدیل کرد و به خدمت من درآورد. باید تبدیل شود! بهتر است که زنده در خدمت من باشد تا مرده. ولی زنده یا مرده، او باید به من خدمت کند و چنین هم خواهد کرد! باید این سه نفر را بشناسید. برای هرکدام از این سه نفر، رشته ای در الگو وجود دارد که من قصد دارم ببافم. بر عهدهٔ شما است که مطمئن شوید هرکدام در جایگاهی که من فرمان می دهم، قرار بگیرند. آن ها را خوب بررسی کنید، تا خوب بشناسیدشان.»