کتاب نفس تنگی

Nafas-Tangi
کد کتاب : 40600
شابک : 978-9643291709
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 152
سال انتشار شمسی : 1387
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب نفس تنگی اثر فرهاد ح گوران

رمان «نفس تنگی» نوشته ی «فرهاد حیدری گوران» بخش دوم یک سه گانه(تریلوژی) به نام «دربه دری» است که هرکدام با محوریت قرار دادن یک مصیبت و فاجعه ی چهل سال اخیر، قصه شان را با شخصیت ها و احوالاتشان روایت می کنند. رمان «نفس تنگی» داستانش را بر محور بمباران شیمایی روستاهای زرده، بابایادگار و نساردیره بنا می کند و با همراهی شخصیت هایش، کژال و غزال، از تهران سال های دهه های هفتاد و هشتاد تا کمپ های پناهجویان و آوارگان کرد در خاورمیانه و اروپا را با تلفیقی از روایت راوی و خاطره نگاری بیان کند. «فرهاد حیدری گوران» در «نفس تنگی» از فرم روایی دفاتر و نوشته های متون کهن آیین یارسان استفاده های بسیاری برده و ایده های روایی این متون را با نظرگاه های ادبیات مدرن و پست مدرن به خوبی تلفیق کرده است. رمان «نفس تنگی» یکی از دقیق ترین و درخشان ترین داستان های نوشته شده درباره ی بمباران های شیمایی کردستان و مصایب بازماندگان این جنایت جنگی در سال های پس از آن واقعه است.
رمان «کوچ شامار» بخش سوم این سه گانه که به زلزله ی سال 1396 کرمانشاه می پردازد از سوی نشر بان منتشر شده است. بخش یکم تریلوژی «دربه دری» هنوز امکان انتشار نیافته است.

کتاب نفس تنگی

فرهاد ح گوران
فرهاد حیدری گوران ( ۱۳۵۲ – کرمانشاه) نویسنده و پژوهشگر. او تا کنون پنج رمان به فارسی و کُردی خوارین نوشته، و یک رساله با عنوان حقیقت و شادمانی درباره‌ی متون یارسان تالیف کرده است. سه رمان او هنوز مجال انتشار نیافته است. برخی آثار گوران به زبان‌های کُردی، انگلیسی، لهستانی، سوئدی و عربی ترجمه شده است. رمان نفس تنگی یک سه‌گانه است که جلد دوم آن در سال ۱۳۸۷ از سوی نشر آگه منتشر شد. کوچ شامار رمانی است که باید به عنوان دفتر سومِ رمان نفس تنگی از آن نام برد. داستان‌ها و مق...
قسمت هایی از کتاب نفس تنگی (لذت متن)
نشست کنار دستم و از روی یک ورقه خواند: جشن خاونکار ما روی آن درخت ورق می خورد؛ خاطره و فراموشی چند نسل در هاله ی مقدس کلاغ ها می چرخید. از آن درخت بالا می رفتیم، این سو، قبرستان کهنه بود. آن سو، دشت؛ سبز و قهوه ای، شخم خورده و به بار نشسته. با چشم پرنده می دیدیم. نگاه که می چرخاندیم از تابوت به دستی رقصان در باد می رسیدیم. تابوت ها و مرگ ها تکرار می شد؛ انفال و حلبجه و سردشت و بان زرده تکرار می شد. دهه ی شصت تکرار می شد. ما زند گان بودیم. ما مرد گان بودیم. سپیده دمان اعدام و قتل عام بودیم. صدای ساز و دهل می آمد. آوای شادی هی شادی،* و جیک جیک گنجشک های شیمیایی شده را می شنیدیم. زن های سلته و زون پوش را می دیدیم. رنگارنگ بودند. پیچان و رقصان بودند. خورشیدهای شعله ور بودند. نگاه که می چرخاندیم، ماشته پوش و ماتم زده بودند. باد، صداها را می آورد و می پراکند. گنجشک ها و کلاغ ها را می پراکند. خنده ها و گریه ها را می پراکند. نقل قول غیرمستقیم درخت را می پراکند. صدای هلهله و شاباش می آمد، صدای تنبور و آوای فانی فانی و هه ی گیان هه ی گیان. پژاره ها و کابوس ها و هاله های مقدس ورق می خورد. سور و پرسه ورق می خورد.