کتاب دختر موشرابی

Dokhtare Moo sharabi
کد کتاب : 51545
شابک : 978-6226837828
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 228
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2021
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 13
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

معرفی کتاب دختر موشرابی اثر محمد حسین زاده

"دختر موشرابی" به قلم "محمد حسین زاده" داستانی تاریخی درباره دختران ایرانی و زندگی آنهاست. دختر قجری، دختر میرزا، دختر شهر نو، دختر مشروطه، دختر گرجی، دختر نوغان، دختر کرد و "دختر موشرابی" هشت فصل این کتاب را تشکیل داده است.
"محمد حسین زاده" در این کتاب قلمش را به سمت آنانی دراز می‌کند که صدایشان در وحشت و گرگ و میش تاریخ و لابه لای افسانه هایی که فقط از خوشی گفته‌اند، خاموش شده است. او در این کتاب داستان دخترانی را روایت می کند که هم پرچمدار تحولات بزرگ تاریخی بوده اند و هم قربانی آن تغییرات. آنها گاهی فریب خورده اند و زندگیشان در نتیجه تفکر ساده لوحانه خود و دیگری تباه گشته است. داستان "دختر موشرابی" مجموعه‌ای است از حماسه، ماجراجویی، عشق، تجاوز و خیانت.
نویسنده در این کتاب، هشت دوره تاریخی را از نظر گذرانده که از امضای معاهدات گلستان و ترکمانچای آغاز شده و به تغییرات مدرن در کشور ختم شده است. با تحریف و فشار رسانه‌های خارجی و جوی که علیه تاریخ ایران القا می‌کنند، درک وقایع تاریخی برای عموم مردم کشور سخت است و مردم با کتب تاریخی ارتباط چندانی برقرار نکرده اند. بنابراین رمان‌هایی نظیر "دختر موشرابی" برخی از این وقایع تاریخی را با لحنی عاشقانه و کمی کمیک به مردم ارائه می‌کنند و آن را در ناخودآگاه جمعی مردم ثبت می‌کنند.
"محمد حسین زاده" ماجراهایی نظیر مشروطه، حوادث مسجد گوهرشاد، مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت، 15 خرداد و ... را وقایع نگاری کرده است و به واسطه قوت قلم خود توانسته به چنین موفقیتی در نگارش این اثر دست یابد. خلاقیت او در شخصیت پردازی داستان، شفافیت در طول داستان، ساختار خلاقانه اثر و موضوع انتخاب شده، همگی از ویژگی‌های برجسته‌ی این اثر هستند.

کتاب دختر موشرابی

قسمت هایی از کتاب دختر موشرابی (لذت متن)
داخل باغ بلبشویی بود. جمعی از درباریان به نزاع برخاسته بودند و دورتر در سه ضلع معرکه، سه فرنگی شیک پوش به نظاره. هرکدام از درباریان نطقی می کرد و دیگری را متهم می کرد به سوءقصد به جان شاه! جمعیت بی خبر از حضور شاه که از دور به تماشای نزاعشان ایستاده. - جان رعیت به جان شاه بند است! نفس شاه تنگ شود، نفس رعیت می ایستد! بعد شما چگونه می خواهید طبیب روس به دربار بیاورید؟! نسخه ای که روس بنویسد زهر است تا شفا! هنوز زخم روس ها بر پیکر ایران التیام نیافته که بخواهید به جای مرهم، نمک بپاشید بر آن! ایشیک آقاسی آهسته زیر گوش شاه گفت: «ایشان همان رابط کنسول انگلیس است که به اندرونی صدراعظم رفت وآمد دارند و بعضی مخدرات هم از طریق ایشان با عائلهٔ سرکنسول نشست وبرخاست پیدا کرده اند. سردستهٔ انگلوفیل های دربار است.» کشمکش در باغ همچنان ادامه دارد. یکی سنگ روس را به سینه می زند و دیگری سنگ انگلیس را! فرانسه هم سهم خودش را دارد در این غائله! - روس جنگ وصلحش عیان است! پشت وروی قبایشان یکی است، عکس انگلیسی ها! فی الحال که روس و ایران پیمان صلح بستند، خاطر شاه ایران عزیز است برای روس ها! انگلیسی جماعت اگر پایش به دربار باز شود، باید در خوف بود از پیشامد صرع و پیسی و جنون که از این قبیل در آستین کم ندارند آن خبیث ها! چهار تا ولایت مثل گرجستان، داغستان، قره باغ و باکو را داده ایم به روس ها در عهدنامهٔ گلستان، فدای یک تار سبیل اعلیحضرت، فراموش کرده اید که روس ها در همان گلستان تعهد دادند به حمایت از ولیعهدی عباس میرزا؟ از پچ پچ منشی الممالک در گوش شاه دیگر مطمئن شدم شخصی که چنین سنگ روس ها را به سینه می زند، رابط کنسول روس است در دربار. رابط کنسول فرانسه کمتر حرف می زد و تصمیم انتخاب طبیب روس یا انگلیس یا فرانسه را بر عهدهٔ شاه می دانست. - ما چاکر و بنده زادهٔ دربار شاه قاجاریم! نمک سفرهٔ قاجار را خورده ایم و شکستن نمکدان در مرام و مسلک ما راه ندارد! چند صباحی که در پاریس به تحصیل اشتغال داشتم، طبیب های فرانسه را حاذق ترین اطبای عالم یافتم، ولی فهم و شعور شاه کجا و ما چاکران کجا؟ اعلیحضرت هرآنچه امر کنند، قطعا به صلاح نزدیک تر است! منشی الممالک به شاه گفت: «این فرانسوی های لاکردار نمی دانم با کدام رویشان به دربار رفت وآمد می کنند؟ قربان این بی حیاها آمدند با ما توافق فین کنشتاین امضا کردند و ما آن همه امتیاز دادیم که از ما مقابل قشون روس حمایت کنند، بعد سر بزنگاه رفتند با روس هم سیاهه بستند علیه ما! بی شرف ها گفتند خیالتان تخت، کنارتان هستیم در مقابل هجمهٔ روس. سال نگذشت که خنجری که قرار بود بدهند تا با آن با روس بجنگیم، با همکاری روس ها به پشت ایران زدند. شاه چهره بر هم کشید. - خاطرات تلخ، اوقاتمان را هم تلخ می کند! از اول این فرانسوی ها نمکدان شکن بودند. دستمان را هم که تا مرفق در دبهٔ عسل کردیم، تا گاز نگرفتند، رها نکردند. حالا چه شده فرنگی ها دلسوز حال و احوالات ما شده اند؟! چه تدبیر کرده ای جناب ایشیک آقاسی برای این بازار شامی که درست کرده ای؟