کتاب پرتگاه

Precipice
و سه داستان دیگر
کد کتاب : 72210
مترجم :
شابک : 978-6227786859
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 160
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

معرفی کتاب پرتگاه اثر لیانید آندری یف

کتاب « پرتگاه» نوشته « لیانید آندری یف» توسط انتشارات « نشر گویا» منتشر شده است.

و دوباره شروع به تداعی خاطرات کردند. دخترکانی پاک، چون سوسن سفید را تداعی کردند که با لباس سیاه راهبه‌‌ها تک و تنها در پارک های مملو از برگ های پاییزی با دلتتنگی پرسه می‌زدند، دخترکانی که در عین بدبختی خوشبخت بودند. و نیز مردانی را تداعی کردند که مغرور و پر انرژی، اما دردمند و خواهان عشق و همدردی دلسوزانه‌ی زنانه بودند.
این تصاویر تداعی شده اندوه‌ بار بودند اما در اندوه‌شان عشق به مراتب پاک تر و زلال تر تجلی می‌یافت. این عشق، عظیم مانند جهان، درخشان چون خورشید و به طور سحرآمیزی زیبا در برابر دیدگانشان بالید، و زیباتر و تواناتر از آن چیزی نبود.
زینچکا پرسید:
برای کسی که عاشقشید حاضرید بمیرید؟
نیماوتسکی در حالی که خیره و صمیمانه به او می‌نگریست قاطعانه پاسخ داد:
- بله، حاضرم! شما چی؟
- - بله، من هم.
دختر به فکر فرو رفت و ادامه داد:
- زیرا این به راستی مایه‌ی سعادت است، مردن به خاطر کسی که عاشقشی! خیلی دلم می‌خواست.
نگاه‌شان با هم ملاقات کردند و چشم در چشم شدند، چشم هایی زلال و آرام که پیامی خوب و نیکو به یکدیگر می‌فرستادند، لب ها می‌خندیدند.

کتاب پرتگاه

لیانید آندری یف
لئونید نیکلایویچ آندریف (۲۱ اوت ۱۸۷۱–۱۲ سپتامبر ۱۹۱۹) یک نمایشنامه‌نویس و نویسندهٔ رمان و داستان کوتاه اهل روسیه است که او را به عنوان پدر اکسپرسیونیسم ادبیات روسی می‌شناسند. او یکی از با استعدادترین و پرکار نمایندگان عصر نقره‌ای بود. سبک ادبی آندریف ترکیبی از عناصر مکاتب ادبی رئالیسم، طبیعت‌گرایی و نمادگرایی روسی است.آندریف، از یک سو در بحبوحه بحران‌های اجتماعی و انقلاب‌های روسیه حضور داشت و از سوی دیگر در مسیر ایده‌ها و جریانات اجتماعی و ادبی مختلف ق...
قسمت هایی از کتاب پرتگاه (لذت متن)
و دوباره شروع به تداعی خاطرات کردند. دخترکانی پاک، چون سوسن سفید را تداعی کردند که با لباس سیاه راهبه ها تک و تنها در پارک های مملو از برگ های پاییزی با دلتتنگی پرسه می زدند، دخترکانی که در عین بدبختی خوشبخت بودند. و نیز مردانی را تداعی کردند که مغرور و پر انرژی، اما دردمند و خواهان عشق و همدردی دلسوزانه ی زنانه بودند. این تصاویر تداعی شده اندوه بار بودند اما در اندوه شان عشق به مراتب پاک تر و زلال تر تجلی می یافت. این عشق، عظیم مانند جهان، درخشان چون خورشید و به طور سحرآمیزی زیبا در برابر دیدگانشان بالید، و زیباتر و تواناتر از آن چیزی نبود. زینچکا پرسید: برای کسی که عاشقشید حاضرید بمیرید؟ نیماوتسکی در حالی که خیره و صمیمانه به او می نگریست قاطعانه پاسخ داد: - بله، حاضرم! شما چی؟ - - بله، من هم. دختر به فکر فرو رفت و ادامه داد: - زیرا این به راستی مایه ی سعادت است، مردن به خاطر کسی که عاشقشی! خیلی دلم می خواست. نگاه شان با هم ملاقات کردند و چشم در چشم شدند، چشم هایی زلال و آرام که پیامی خوب و نیکو به یکدیگر می فرستادند، لب ها می خندیدند.