کتاب تکثیر

proliferation
کد کتاب : 103147
شابک : 978-6009923861
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 236
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 19 اردیبهشت

معرفی کتاب تکثیر اثر صفورا کاظمیان

کتاب « تکثیر» نوشته « صفورا کاظمیان» توسط نشر آوای خاور ‫منتشر شده است.
به گزارش ایرنا، رمان «تکثیر» برشی از زندگی جماعتی است که نویسنده، آنان را قشری‌گرا می‌نامد، جماعتی سرگشته که درگیر ظاهر زندگی هستند و در یک بی‌هویتی و قطع ارتباط با معنای حقیقی زندگی به دامن توهمات پناه برده‌اند و اگر یکی از آنها بخواهد از بند اوهام خود را برهاند، این رها شدن به یک فاجعه می‌انجامد.

نویسنده در این رمان کوشیده سرگشتگی‌های جامعه امروز و آسیب‌های پناه بردن به فضای مجازی را بازگو کند و از نوع جدید روابط میان انسان‌ها پرده برمی‌دارد که تنها با فضای مجازی می‌تواند شکل بگیرد.

راوی در رمان «تکثیر» بارها درباره چرایی عملکرد خود دچار سرگردانی و پرسش‌های بی‌پاسخ می‌شود؛ چه آنجا که از خودش می‌پرسد «چه شد این همه آدم حیوان‌باز شدند؟ از کی کفتربازی جایش را به ماهی‌بازی داده بود؟ به سگ‌بازی به عروس‌هلندی‌بازی به گربه‌بازی به جونده‌بازی؟" و چه در صحنه‌های آخر داستان که در مخمصه خودساخته‌ای اسیر شده و بارها این سوال بی‌پاسخ را از خودش می‌پرسد که من اینجا چه می‌کنم؟ شخصیتی پر از توهم و سوالات بی‌پاسخ و تقلا در بی‌هویتی را ترسیم می‌کند، تقلایی که در نهایت با یک فاجعه‌آفرینی به سمت فرار از توفان می‌رود.

از دیگر ویژگی‌های این رمان به‌کارگیری گویش همدانی در آن است که نگارنده با ذکر پاورقی به توضیح اصطلاحات این گویش پرداخته است.

کتاب تکثیر

قسمت هایی از کتاب تکثیر (لذت متن)
مهم ترین قانون، حیوان بازی بود، انتخاب حیوان به اختیار اعضا بود اما روز خداحافظی از آن حیوان طبق نظر من باید اتفاق می افتاد، مرادشان شده بودم سعی می کردم اگر نمی توانم معنویت در گروه ایجاد کنم اعضا را تحت تأثیر قوانین ریاضت و محرومیت قرار دهم، این لیوان های مرگ هم زائیده همین قانون بود؛ گروس آکواریوم خواست پر از ماهی، اما وقتی خواستم از تعلق خاطر به ماهی ها چشم بپوشد او هوشمندتر از من، قانون من را به مضحکه گرفت محبس های کوچک برای ماهی ها درست کرد و آن ها را به عنوان اموال کافه کتاب در آن جا مستقر کرد، این کار خلاف و نقض آشکار قانون انجمن بود اما خلاف کجای این قانون؟ از آن خلاف هایی بود که همه هم می دانند اما قانونی نمی توان آن را به کرسی نشاند، هرچه تلاش کردم تبصره ای به این قانون ببندم تا گروس مجبور شود ماهی ها را از کافه کتاب و از محبس انفرادی نجات دهد موفق نشدم و این لیوان های مرگ شدند برندی برای کافه کتاب... هرکس برای نخستین بار با لیوان مرگ روبه رو می شد اول با شگفتی آن را وارسی می کرد، بعد آرام لیوان را برمی گرداند چون باورش نمی شد ماهی از لیوان بیرون نیفتد، چندبار بازی بازی لیوان را برمی گرداند بعد که خیالش راحت می شد ماهی بیرون نمی افتد تازه شخصیتش را نشان می داد، بعد از این مرحله آدم ها سه دسته می شدند؛ دسته اول تهاجمی ها بودند، تکلیف لیوان مرگ با این گروه روشن بود، استخوان های ماهی بیچاره از بازی های تهاجمی آنها خمیر می شد، آن قدر ماهی را در تلاطم می انداختند که مثل گوشت نیم پز وا می رفت. دسته دوم آدم های حقیری بودند که از تمسخر دیگران محظوظ می شدند، حتی شده ماهی بیچاره را به تمسخر بگیرند، این ها لیوان را به جای سروته کردن می چرخاندند، می چرخاندند و می چرخاندند بعد به ماهی اسیر گرداب زل می زدند، بعد به بغل دستی شان می زدند و ... قهقهه ها بالا می گرفت، گروه آخر آنهایی بودند که برای هیچ چیز قایل به قطعیت نبودند آنها در همه امور با احتیاط بودند حتی در بازی با ماهی زینتی ترس داشتند، ترس از اشتباه اما با وجود این ترس کار خودشان را می کردند. آنها وسواسی های تمام عیار بودند از آن آدم هایی که همه زندگی شان را ترس از اشتباه و احساس گناه دائم به جهنم تبدیل می کند و مثل نفس لوامه مثل خوره زندگی بقیه را به تیمارستان ختم می کنند، بازی می کردند و بعدش خود و اطرافیان را با افکار وسواسی با یادآوری های وسواسی می بردند ته جهنم؛ اگر دردش آمده باشد چه؟ اگر حالا که کافه کتاب تعطیل است باز هم سرش گیج برود چه؟ من خواستم بگویم که لیوان ساده بگیریم ها، خواستم با کافه دار دعوا کنم که چرا این لیوان ها را آورده ها اما از تو ترسیدم! و همین طور ادامه می دادند تا حرف ها به مرافعه بکشد نمونه این خوره ها را قبلا دیده بودم...