کتاب از جایگاه

Bleachers
کد کتاب : 1073
مترجم :
شابک : 978-600-7718-82-7
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 256
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 2003
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

جزو لیست پرفروش ترین های نیویورک تایمز

معرفی کتاب از جایگاه اثر جان گریشام

کتاب از جایگاه، رمانی نوشته ی جان گریشام است که اولین بار در سال 2003 وارد بازار نشر شد. نیلی کرِنشاو در زمان دبیرستان، احتمالاً بهترین بازیکنی بود که در پُست کوارتِربَک برای تیم افسانه ای اسپارتانزِ شهر مسینا بازی کرده است. اکنون پانزده سال از آن دوران پر از موفقیت گذشته و نیلی به شهر خود بازگشته تا در مراسم تدفین مربی اش، ادی رِیک، حضور داشته باشد؛ مردی که تیم اسپارتانز را به تیمی شکست ناپذیر تبدیل کرد. تعدادی دیگر از بازیکنان سابق این مربی نیز به تدریج گرد هم می آیند و همزمان با انتظار برای خبر درگذشت او، خاطرات گذشته را از ذهن می گذرانند و تلاش می کنند تا یکبار برای همیشه مشخص کنند که آیا اِدی را دوست دارند یا از او متنفرند. این مسئله برای نیلی سخت تر هم هست چرا که او در گذشته، رابطه ای بسیار پر فراز و نشیب و سرنوشت ساز با مربی اش داشته است.

کتاب از جایگاه

جان گریشام
جان گریشام، زاده ی 8 فوریه ی 1955، نویسنده ی آمریکایی است. او ابتدا به تحصیل در رشته ی حقوق روی آورد و پس از اخذ مدرک این رشته از دانشگاه ایالتی می سی سی پی، مدتی به کار وکالت در شهر آکسفورد مشغول شد. مدتی نماینده ی مجلس در پارلمان ایالتی بود و پس از چند سال از کار کناره گیری کرد.گریشام سال هاست به عنوان نویسنده ی رمان های حقوقی پرفروش در آمریکا مطرح است و آثار او به بسیاری از زبان های زنده ی دنیا از جمله فارسی هم ترجمه شده اند و از اکثر کتاب های وی یک نسخه سینمایی نیز ساخته شده است.او تا کنو...
نکوداشت های کتاب از جایگاه
taut and twisting as a well-thrown spiral.
به استحکام و پرپیچ و خمی یک مارپیچ خوش ساخت.
People People

A storyteller with an undeniable mastery of plotting, pacing, and tone.
داستان سرایی با تسلطی غیرقابل انکار در طرح ریزی داستان، ضرب آهنگ و لحن.
New York Times Book Review New York Times Book Review

Some of the best writing from Grisham.
در زمره ی برترین آثار گریشام.
Los Angeles Times Los Angeles Times

قسمت هایی از کتاب از جایگاه (لذت متن)
سیلو به نیلی که می رسد، نفس نفس می زند. او را همانند زمانی که کوارتربک زمین بود در آغوش می کشد. صورت اش را رو به چشمان او می گیرد و می پرسد که در این پانزده سال غیبت، کجا بوده؛ ذوق زده حال و احوال می کنند: خوش و بش و توهین های رفیقانه رد و بدل می شوند. بیشتر پرده پوشی است تا پرده دری.

«خودت او را دیدی؟» «نه فقط می دونم جایی ته خونه ش، داره نفس های آخر رو می کشه و یک پرستار کنارش ایستاده، مراقب. زنش گفته ادی نمی خواد کسی این روزهای آخر اون رو در این وضعیت ببینه... ازش فقط یک اسکلت مونده.

ما شکست ناپذیر بودیم چون هجده ساله و احمق بودیم.