کتاب پاریس من و پدرم

Catherine Certitude
کد کتاب : 36129
مترجم :
شابک : 978-6004626989
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 99
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1988
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

آه ای سرزمین محبوب من
catherine certitude
کد کتاب : 12899
مترجم :
شابک : 978-600-152-035-8
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 96
سال انتشار شمسی : 1391
سال انتشار میلادی : 1998
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب آه ای سرزمین محبوب من اثر پاتریک مودیانو

پدر کاترین در کتاب «آه! ای سرزمین محبوب من» شب ها کار می کند. کاترین از کار پدرش سردرنمی آورد. او اغلب صدای رفت و آمد کامیون ها را می شنود که نزدیک مغازه ای پارک می کنند که کاترین و پدرش بالای اش زندگی می کنند. کاترین از پنجرهٔ اتاق خواب اش عده ای را می بیند که داخل مغازه می روند و بسته ها و صندوقچه ها را از آن جا بیرون می برند. پدر و آقای کاستراد، دوست پدر، هم در پیاده رو مراقب همه چیز هستند. پدر کاترین در دفتری که دستش هست بارزدن و تخلیهٔ کامیون ها را یادداشت می کند. کاترین کم کم همه چیز را در مورد پدرش و آقای کاستراد می فهمد. اما چه طور؟ تصویرهای سامپه در این داستان، تجربه ای برای دیدن انسان هایی است که پیرامون ما زندگی می کنند و مسئله های آشکار و پنهانی در وجودشان جریان دارد.

کتاب آه ای سرزمین محبوب من

پاتریک مودیانو
مودیانو از مادری بلژیکی و پدری یهودی اهل ایتالیا در سال ۱۹۴۵ به دنیا آمده است. وی از چهره های نوجوی ادبیات مدرن فرانسه شناخته میشود که آثارش هم تحسین منتقدان ادبی را برانگیخته و هم خوانندگان فراوان دارد. مودیانو از نویسندگان پرکار به شمار می رود و برخی از کارهای او به فیلم نیز برگشته است. جایزه ی بزرگ آکادمی فرانسه برای ادبیات در سال ۱۹۷۲ نصیب وی شد. در سال ۱۹۷۸، جایزه ی معتبر فرانسوی گنکور را برای رمان خیابان بوتیکهای خاموش دریافت کرد. در سالهای اخیر رمانهای «میدان اتوال»، «در کافه جوانی گمش...
قسمت هایی از کتاب آه ای سرزمین محبوب من (لذت متن)
پدر معمولا شب ها کار می کرد. اغلب اوقات من از صدای رفت و آمد کامیون ها که نزدیک مغازه پارک می کردند و موتورشان را خاموش نمی کردند بیدار می شدم. از پنجره اتاق خوابم می دیدم که عده ای داخل مغازه می شوند و بسته ها و صندوقچه ها را از مغازه می برند. پدر و آقای کاستراد هم در پیاده رو می ایستادند و به کار آن ها نظارت می کردند. پدر هم دفتری در دستش داشت که در موقع بار زدن و یا تخلیه بار کامیون ها، یادداشت بر می داشت...