کتاب یک شب توفانی

A stormy night
و داستان های دیگر
کد کتاب : 15207
مترجم :
شابک : 978-9643517137
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 279
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 10
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب یک شب توفانی اثر ماکسیم گورکی

کتاب "یک شب توفانی" اثر "ماکسیم گورکی" نویسندهٔ اهل روسیه و شوروی و از بنیان گذاران سبک ادبی واقع گرایی سوسیالیستی، فعال سیاسی و پنج بار نامزد جایزهٔ نوبل ادبیات است.

کتاب "یک شب توفانی" از متن فرانسه به فارسی برگردانده شده و حاوی بخشی از شرح حال خود نویسنده "ماکسیم گورکی" است که حاوی هفده داستان کوتاه است؛ از زمانی که کار خود را با پادوی مغازه کفاشی شروع می کند، تا زمانی که سرانجام تصمیم می گیرد آخرین بار شانس خود را بیازماید و برای تحصیل در یک مدرسه معمولی به کازان برود؛که "گورکی" را به سبب فقر مادی نمی پذیرند .

مروری بر داستان های کتاب "یک شب توفانی" اثر "ماکسیم گورکی"

داستان اول: رویای عشق

داستان دوم: داستان فیلیپ و اسیلیچ

داستان سوم: شب تابستان

داستان چهارم: دهکده دوبووکا

داستان پنجم: تنهایی «کرژیک» آموزگار

داستان ششم: مهربانی

داستان هفتم: از سر دل تنگی

داستان هشتم: زندانبان

داستان نهم: رمان

داستان دهم: لکه وجدان من

داستان یازدهم: دزد

داستان دوازدهم: انتقام

داستان سیزدهم: عید نوئل

داستان چهاردهم: سیه روزی بچه ها

داستان پانزدهم: "یک شب توفانی"

داستان شانزدهم: بچه هایی که یخ نزدند

داستان هفدهم: بچه گنجشک

او از سال 1927 تا آخر عمر، به نوشتن، سخنرانی های آموزشی و مبارزه با فاشیسم و تعصبات نژادی، که تازه در قاره اروپا جان می گرفت و در آمریکا توسعه می یافت، پرداخت .

کتاب یک شب توفانی

ماکسیم گورکی
آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف (۸مارس ۱۸۶۸–۱۸ ژوئن ۱۹۳۶) که با نام ماکسیم گورکی شناخته می‌شود نویسندهٔ اهل روسیه و شوروی، از بنیان‌گذاران سبک ادبی واقع گرایی سوسیالیستی، فعال سیاسی و پنج بار نامزد جایزهٔ نوبل ادبیات بود.پیش از موفقیت در حرفهٔ نویسندگی به مدت پانزده سال در اقصی نقاط امپراتوری روسیه چرخید و به کرات شغل عوض کرد. اثرات این تجربیات بعدها در نوشته‌های او مشهود بودند. معروف‌ترین آثار گورکی عبارتند از: در اعماق (۱۹۰۲) ،مادر، بیست وشش مرد ویک دختر، آوای مرغ طوفان ،د...
دسته بندی های کتاب یک شب توفانی
قسمت هایی از کتاب یک شب توفانی (لذت متن)
یک داستان زمستانی را تازه تمام کرده بودم، داستانی تیره مانند روزهای کوتاه و اندوه باری که بر ما می گذشت. قلم رها کردم و بعد برخاستم و شروع کردم به راه رفتن در اتاق…

در برابر، از میان تاریکی های دوردست، نور مبهمی به نظر می رسید. چنین تصور می رفت که این کشتی پر از انسان به سوی آن روشنایی می رود و گویی این نور وعده هایی به مسافران می داد. من در عرشه کشتی نشسته و باحالت اندیشناکی خود را تسلیم تخیلات گوناگون ساخته بودم. آن روشنایی را تماشا می کردم و از هوای ملایم و مرطوب شب نفس های عمیق می کشیدم. در چنین لحظاتی انسان پیوسته آرزوی سعادت می کند برای رسیدن به سعادت حسرت خاصی در خود حس می کند. به کلی از یاد می برد که سعادت هرگز به خودی خود به سراغ انسان نمی آید و برای رسیدن به آن تلاش های طولانی و تب آلود و اغلب بی فایده ای لازم است. ازاین رو با اصرار غریبی در انتظار سعادت می نشیند. سعادت مانند خیالی است که همه به جستجوی آن می روند. اما هیچ کس بر آن دست نمی یابد و رسیدن به آن بسیار مشکل است.