1. خانه
  2. /
  3. کتاب آخرین روزهای راجر فدرر و چند پایان دیگر

کتاب آخرین روزهای راجر فدرر و چند پایان دیگر

نویسنده: جف دایر (1958)
3.9 از 1 رأی

کتاب آخرین روزهای راجر فدرر و چند پایان دیگر

The Last Days of Roger Federer: And Other Endings
انتشارات: رایبد
٪10
490000
441000
معرفی کتاب آخرین روزهای راجر فدرر و چند پایان دیگر

اگر آن قدر بخت‌یار باشید که لحظه آغاز یک موزیسین بزرگ، یک بازیگر بزرگ، یک فوتبالیست بزرگ، یک نویسنده، شاعر، فیلم‌ساز، نقاش و حتی تنیسور بزرگ را به چشم ببینید، به یقین لحظه پایان‌شان را نیز فراموش نخواهید کرد. به قول آن غول بزرگ برنده نوبل ادبیات لوئیز گلک: «اگر آغاز، این چنین دشوار است، تصور کنید که پایان چگونه است!» بیایید تصور کنیم پایان‌های همه غول‌هایی که می‌شناسیم و دوستشان داشتیم؛ بتهوون کی به پایان خودش رسید؟ وقتی دیگر هیچ نشنید؟! این پایان او نبود، اما آیا همین خودش نوعی از پایان نبوده است؟ مارادونا کی به واقع به پایان رسید؟ پس از لحظه سوت پایان فینال جام جهانی ۱۹۹۰ وقتی با هاولانژ رییس وقت فیفا دست نداد؟ یا آن روز محنت بار ۲۵ نوامبر ۲۰۲۰ در خانه‌ای اجاره‌ای در تیگری بوینس‌آیرس؟ آیا جیم موریسون به پایان رسیده است؟ مگر نه که جسم بی‌جان او وقتی ۲۷ ساله بود در وان حمام آپارتمانی در پاریس پیدا شد و «پایان» نام آخرین آهنگی بود که پیش از مرگش همراه رفقایش در گروه «دورز» روی سن سالن ورهاوس نیواورلئان اجرا کرد!

فهرست این نام‌ها تمام‌نشدنی‌ست هرچند این‌ها فقط چند نام نیستند، این‌ها تاریخ ما، تاریخ حافظه فرهنگ ما و دلیل خلوص شورمندی زندگی ما هستند که همواره در سر و چشم و گوش و دهان‌مان در حرکت‌اند و هر جای زندگی‌مان نظر می‌کنیم، ردی از حضورشان، شکل آمدن و رفتن‌شان، آغاز و پایانشان را می‌بینیم.

جف دایر، در جستار بالا بلند، طناز و تو‌در‌توی‌اش، لحظه‌ /لحظه‌های پایان/ خداحافظی ده‌ها نابغه از هنر و ادبیات و ورزش و ... را پیش‌رو گذاشته و صدها پرسش را با هوشمندی پیش کشیده، در جست‌وجوی هر آنچه پایان نامیده می‌شود و روزی از روزها و شب‌ها فرارسیده و می‌رسد. آخرین روزهای راجر فدرر و چند پایان دیگر، سفری‌ست پر از کشف و شهود از میان همه راه‌هایی که طی شدند و هر کدامشان بخشی از حیات ذهنی ما را ساخته‌اند و برای فهم چگونگی و چرایی این زندگی‌های زیسته و اهمیت سترگ‌شان، می‌بایست به آن‌ها رجوع کنیم.

درباره جف دایر (1958)
درباره جف دایر (1958)

جف دایر (زاده 5 ژوئن 1958) نویسنده انگلیسی است. دایر کتاب‌های بسیاری از جمله داستان، رمان، جستار و نقد ادبی و سینمایی نوشته و منتشر کرده است. جف دایر را یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان و منتقدان و نظریه‌پردازان هنر و سینما در دوران ما می‌دانند.

قسمت هایی از کتاب آخرین روزهای راجر فدرر و چند پایان دیگر

به قول چوران، «بخت بزرگ نیچه» این بود که «بختش مانند پایان خودش، تمام شد: یعنی در سرخوشی!» البته چوران -که زوال عقل، او را به پوچی کشاند - اینجا به پایان زندگی نیچه، یعنی 25 اوت 1900، اشاره نمی‌کند؛ آن هم بعد از یک دهه تحت مراقبت بودن نیچه که ابتدایش با مادرش بود و بعد مجسمۀ بی‌جان او را خواهرش تروخشک می‌کرد. الیزابت، خواهر نیچه، هم کنترل بدن برادرش را در دست داشت و هم شوربختانه کنترل آثار او را در دست داشت؛ و او را از نویسنده‌ای که دربارۀ «ضدیهودیگری لعنتی» نوشته بود و آن را «علت جدایی رادیکال او از خواهرش» می‌دانست یعنی همان نویسنده‌ای که آخرین کلمات کمابیش فهمیدنی‌اش این ادعا بود که دوست داشت «همۀ ضدیهودها را با گلوله بکشد» به کسی تبدیل کرده بود که همه او را به شیوه‌ای انکارناپذیر به هیتلر و نازیسم نسبت می‌دادند. به‌قول ریچارد وولین در کتاب «وسوسۀ بی‌خردی»، «نیچه که در زندگی شانس نیاورده بود، در مرگ هم اصلا شانس نیاورد.»

میلوش نیز کمابیش با خوانندگانش از موضع بالا حرف می‌زد، انگار او همیشه آن بالا سیر می‌‎کرد. اینجا اصلا بحث احترام به‌خود و عزت‌نفس نیست، مسئلۀ مهم احساس اغراق‌آمیز او دربارۀ جایگاه بلندی است که دیگران به آن توجه زیادی دارند. شاید بگویید که خب حق دارد، به‌هرروی این آدم برندۀ جایزۀ نوبل شده است؛ اما مگر می‌شود فراموش کرد، وقتی او بارها و بارها این را یادآوری می‌کند؟ البته او این مسئله را با حالت خودستایی بیان نمی‌کند، بلکه اندیشه‌ها، نظریات و تأملات او سرانجام به‌شکل مشخصی به‌قول مارتین ایمیس (که دربارۀ ژوزه ساراماگو بیان می‌شود) با لحنی «نوبل‌گونه» می‌گوید. این مسئله بیشتر زمانی اتفاق می‌افتد که لحن روشنفکرانه و از موضع بالا به خلق‌وخوی طبیعی شخص تبدیل می‌شود؛ انگار که او دیگر صبح‌ها برای خودش چای درست نمی‌کند، بلکه یک فنجان چای نوبل، به‌همراه نیمروی نوبل و چند برش بیکن نوبل نوش جان می‌کند.

در آن نشست مطبوعاتی، موری از این گفت که دیگر توان تحمل درد و رنج‌هایش را ندارد؛ البته نه‌فقط رنج‌های بازی در بالاترین سطح تنیس دنیا، اینکه حتی نمی‌توانست به‌خاطر درد، جوراب و کفش‌هایش را به‌راحتی بپوشد. در بیشتر این نشست‌ها، با حضور خبرنگاران، پاسخ‌های منطقی و همه‌فهم او سبب می‌شد که پرسش‌های عمیق‌تری از او بپرسند. آیا او با روانشناسی در حوزۀ ورزش مشاوره کرده بود؟ بله! ولی فایدۀ چندانی نداشت، چون هنوز درد و رنجش سر جایش بود. اگر آن روانشناس موفق می‌شد که درد و رنج او را از بین ببرد، آن وقت می‌شد گفت که کارش را درست انجام داده است... اما تمام آن نشست برای عذاب‌دادن موری و البته جذب مخاطب طراحی شده بود. موری می‌گفت که لحظۀ پایان فرا رسیده است، شاید چون تصویری از پایان نداشت - پایانی برای تمرینات، ریکاوری و درد - و هیچ نشانه‌ای از آن پایان را نمی‌دید، و ممکن بود دوباره بتواند به روزهای اوجش برگردد. وقتی داشتم مصاحبۀ این ورزشکار را می‌دیدم که - کم از گلادیاتورها نداشت - بیتی از ترانۀ «پایان» همواره در ذهنم مرور می‌شد: «گمشده‌ای در بیابان درد، از جنس روم باستان!»

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب آخرین روزهای راجر فدرر و چند پایان دیگر" ثبت می‌کند