کتاب «جلو آفتاب نایست» اثر ادواردو اینفانته، تلاشی برای پاسخ به این پرسش است که چگونه میتوان در دنیایی پر از هیاهو، فشار اجتماعی و سطحینگری، با آزادی و صداقت زیست. اینفانته، فیلسوف و معلمی که فلسفه را از دیوارهای دانشگاه بیرون آورده، در این کتاب نشان میدهد که اندیشیدن، نه امری انتزاعی و خشک، بلکه راهی برای بازگرداندن معنا و کرامت به زندگی است. عنوان کتاب برگرفته از جمله معروف دیوژن، فیلسوف یونانی، است که وقتی اسکندر کبیر از او خواست هر چه میخواهد بگوید، پاسخ داد: «فقط آفتاب را از من پنهان نکن». همین جمله برای اینفانته تمثیلی است از جوهر آزادی فکری و زیستن بیپیرایه. او در سراسر کتاب از خواننده میخواهد تا مانند دیوژن، با جسارت در برابر تظاهر، ریا و فشارهای اجتماعی بایستد و با بازگشت به ارزشهای ساده و انسانی، استقلال درونی خود را باز یابد. کتاب وارد گفتوگویی میان دنیای باستان و جهان امروز میشود. اینفانته پیشنهاد میکند که ما باید شجاعت بازاندیشی در ارزشها را داشته باشیم، خود را از قید نگاه دیگران رها کنیم و یاد بگیریم چگونه با کمترینها، زندگیای پرمعنا بسازیم. برای او، فلسفه نه پناهگاهی ذهنی بلکه تمرینی برای زیستن آزاد است. سپس اینفانته نگاه خود را از فرد به جامعه گسترش میدهد. او باور دارد که جامعهای سالم، تنها زمانی شکل میگیرد که شهروندانش اهل تفکر و گفتوگوی صادقانه باشند. در جهانی که حقیقت زیر لایهای از اطلاعات و شعارها پنهان شده. نویسنده خواننده را دعوت میکند تا به جای پیروی کورکورانه از الگوهای موفقیت، به پرسش از معنای واقعی زیستن بپردازد. این کتاب یادآور میشود که فلسفه تنها برای اندیشیدن نیست، بلکه برای بهتر زیستن است؛ برای آزاد بودن، راست گفتن و یافتن نوری که هیچ قدرتی نباید آن را از ما پنهان کند. ادواردو اینفانته روح فراموششده اندیشیدن را به زمانهای بازمیگرداند که بیش از هر دورهای به آن نیاز دارد.
درباره ادواردو اینفانته
ادواردو اینفانته در دبیرستان با روشهای غیر متعارف فلسفه تدریس میکند: او در حال قدم زدن در پارک ارسطو را توضیح میدهد، مردم را به تمرین بدبینی در خیابانهای تجاری شهر گیخون دعوت میکند و دانشآموزانش را در توییتر به چالش میکشد.