1. خانه
  2. /
  3. کتاب حکم

کتاب حکم

جدید
3.2 از 1 رأی

کتاب حکم

The Sentence
انتشارات: رایبد
٪15
380000
323000
معرفی کتاب حکم

لوئیز اردریک، متولد ۱۹۵۴، یکی از بهترین نویسنده‌‌های نسل نوی ادبیات آمریکاست که با آثارش معتبرترین جوایز ادبی این کشور را به خود اختصاص داده است؛ از جمله جایزۀ ملی کتاب، بهترین کتاب سال آمازون و بهترین کتاب واشینگتن پست برای رمان‌های داروی عشق (۱۹۸۴)، خانة گرد (۲۰۱۲) و لارز (۲۰۱۶)، و جایزۀ پولیتزر برای رمان ناتور شب (۲۰۲۱). رمان‌های او به بسیاری از زبان‌ها ترجمه شده‌اند و جوایز بین‌المللی دیگری برای او به ارمغان آورده‌اند؛ از جمله‌ بهترین اثر خارجی جایزۀ فمینا برای رمان حکم (۲۰۲۱).

حکم، همانند بسیاری از آثار اردریک در مرز بین واقعیت و فراواقعیت اتفاق می‌افتد و به ادبیات علمی‌تخیلی نزدیک می‌شود. اردریک که در کودکی در مدرسه‌ای درس خوانده که سرخپوستان بومی آن را اداره می‌کردند، در این رمان به فرهنگ بومیان آمریکا نزدیک می‌شود که رابطه‌ای عمیق با ارواح دارند و فراواقعیت به‌عنوان عنصری واقعی در زندگی‌شان حضور دارد.

رمان قصۀ زنی به نام توکی را روایت می‌کند که اصالتا سرخپوست است و با حکمی ظالمانه به شصت سال زندان محکوم شده است. معلم سابقش گاهی برای او کتاب می‌فرستد و توکی یک روز لغت‌نامه‌ای دریافت می‌کند که معلم روی آن جمله‌ای نوشته است: «این کتابی است که می‌خواهم روزی آن را با خود به جزیرۀ تنهایی‌ام ببرم.» همین جمله و این کتاب برای توکی منبعی پایان‌ناپذیر است که او را بیش از پیش به دنیای کتاب‌ها وصل می‌کند و عاشق کتاب خواندن می‌شود. او با استفاده از آزادی مشروط از زندان بیرون می‌آید (همزمان با آغاز دورۀ شیوع کرونا در سال ۲۰۱۹) و طی دو سال در یک کتاب‌فروشی در شهر مینیاپولیس مشغول به کار می‌شود. این کتاب‌فروشی یک مشتری وفادار داشته که اخیرا بر اثر کرونا درگذشته است و توکی با روح او وارد ارتباط می‌شود. این ارتباط از یک‌طرف سفری‌ست به ریشه‌های سرخپوستان آمریکا و از طرف دیگر، وضعیت این بومیان را در دنیای امروز توصیف می‌کند که بر اثر همه‌گیری به بن‌بست رسیده‌اند اما همچنان درگیر نژادپرستی هستند.

درباره لوییز اردریچ
درباره لوییز اردریچ
لوییز اردریچ، زاده ی 7 ژوئن 1954، مولف، رمان نویس، شاعر و نویسنده ی کتاب های کودکان اهل آمریکا است.اردریچ متولد مینه سوتا است و در واپتون بزرگ شده است؛ جایی که مادرش که نیمه فرانسوی-آمریکایی و نیمی اوجیبوی است و پدرش، که یک آلمانی-آمریکایی است، در مدرسه ای خسته کننده که توسط دفتر فعالیت های سرخپوستان اداره می شد، تدریس می کردند. او در دارتموت به مدرسه رفت و آنقدر ساکت بود که به نظر می رسید از سنگ تراشیده شده باشد.
قسمت هایی از کتاب حکم

یک روز فلورا دوباره کتاب لیلی کینگ را پایین انداخت. به نظر می‌رسید برای جلب‌نظر به کتاب آسیب می‌رساند و کم‌کم حس دلسوزی من را برانگیخت. چون هرچه باشد فلورا با آن چشمان اکوپلاسمایی می‌توانست بدون برداشتن کتاب‌ها از قفسه آنها را بخواند و این قدرت را داشت که بدون بازکردن کتاب، صفحات آن را مرور کند. شاید می‌توانست دستمال‌های حوله‌ای را تکه‌تکه کند و کتاب‌ها را از قفسه‌ها بیرون بکشد، اما قدرت این را نداشت که قبل از نگاه به کلمات کتاب، آن را وزن کند، نمی‌توانست حس آن را تجربه کند و وزن آن را در دستانش بسنجد. فکر اینکه دست‌های او از میان کتاب‌های کتابفروشی ما عبور می‌کند و او بی‌فایده به صفحات کتاب‌ها دست می‌زند، آنقدر مرا آزار می‌داد که دیگر کتاب‌ها را باز می‌گذاشتم؛ البته اگر آنقدر سنگین بودند که باز بمانند.

مقالات مرتبط با کتاب حکم
برترین رمان های نخست نویسندگان برجسته
برترین رمان های نخست نویسندگان برجسته
ادامه مقاله
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب حکم" ثبت می‌کند