دو شبان خراسانی که یکی کاتب و دیگری صحاف است فرزند خوانده های خود را که در ویرانه های شوش دانیال پس از دیدار با مولای خود امام موسی کاظم (ع) در پی کشتاری که عباسیان برای تاراج پارسیان انجام داده اند می یابند و آنها را از بدو طفولیت در وصیتی مکتوب به نام هم می خوانند. لیلا و هاتف اکنون پس از سالها و مرگ این کاتب و صحاف می خواهند با هم ازدواج کنند اما پرسش ساده آنها از خود این است: ما که هستیم؟ و چرا فرزند مولای پدرانشان ولیعهد تازه عباسیان است؟ لیلا و هاتف برای یافتن پاسخ خود و ازدواج با یکدیگر به مدینه می روند تا حقیقت امام هشتم شیعیان را بیابند و زندگی خود را آغاز کنند.
کتاب ولادت