کتاب حاج آخوند

Haj Akhound
کد کتاب : 19027
شابک : 978-9649574394
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 282
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 19
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب حاج آخوند اثر عطاءالله مهاجرانی

حاج اخوند کتابی است نوشته ی عطا الله مهاجرانی درباره ی پیری شوریده و بی خانقاه که در روستای نویسنده یعنی مهاجران زندگی می کرده است. حاج اخوند شخصیتی است با روحی بزرگ و معنویتی متعالی، که بر اطرافیان و به خصوص نویسنده تاثیر فراوانی گذاشته است. نویسنده در دوران نوجوانی با وی دیدار هایی داشته و در این کتاب به نقل خاطرات خود از آن دوران با محوریت وی پرداخته است. کتاب مجموعه ای حکایت گونه است که نویسنده با نثری کم و بیش شاعرانه، منش، رفتار و روحیه ی عارفانه و خالصانه ی حاج اخوند را بیان می کند.این کتاب از استقبال بالایی در میان خوانندگان معمول و شخصیت های روحانی برخوردار شده است.

کتاب حاج آخوند

عطاءالله مهاجرانی
سید عطاءالله مهاجرانی (زادهٔ ۱۳۳۳ اراک) نویسنده و سیاست‌مدار ایرانی است. وی نمایندهٔ شیراز در دوره اول مجلس شورای اسلامی، معاون پارلمانی نخست‌وزیر در دوران نخست‌وزیری میرحسین موسوی، معاون پارلمانی رئیس‌جمهور در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، عضو شورای سیاستگذاری صدا و سیما و همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دورهٔ اول ریاست‌جمهوری محمد خاتمی بود. او همچنین عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس بود و هم‌اکنون در بریتانیا سکونت دارد.
دسته بندی های کتاب حاج آخوند
نکوداشت های کتاب حاج آخوند
اگر دکتر مهاجرانی آثار متنوع علمی و فکری نداشت، اگر پنجشنبه ها در روزنامه اطلاعات "کیمیای کلمه" را با قلم سحرانگیزش در ستایش امیر مومنان نمی نوشت، اگر مباحثه های تلویزیونی موفقی در شبکه های خارجی برگزار نمی کرد، اگر تا امروز در زندگی اش هیچ کاری ، هیچ کاری، هیچ کاری نکرده بود، فقط کتاب ماندگار "حاج آخوند" برای کارنامه یک عمرش کافی بود!
محمدرضا زائری

خواندنی است.
سید حسن خمینی

امروز کتاب «حاج آخوند»نوشته عطاءالله مهاجرانی را خواندم و گریستم. گریه ام زمانی شدت گرفت که فصل های«ارامنه حمریان» و «در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی» و «باغ انگور» را خواندم و از اینکه به خودم بگویم (طلبه)(آخوند) (روحانی) خجالت کشیدم .
محمدحسن معزالدینی

قسمت هایی از کتاب حاج آخوند (لذت متن)
حاج آخوند گفت سواد یعنی سیاهی . سیاهی حروف ، سیاهی مرکب روی کاغذ.قدیما وقتی به سفر می رفتندوشهر از دور پیدا میشد ، میگفتند سواد شهر . در کتاب چهار مقاله نوشته شده است که در سواد شهر هرات صد و بیست رنگ انگور دیده میشود!بچه ها با سواد کسی است که رنگ های همه انگور ها را از هم تشخیص بدهد! من میخواهم بگویم سواد پیش از خواندن و نوشتن بدست می آید! بچه ها خوب دیددن یعنی سواد داشتن. برایتان دیروز گفتم . امروز میگویم خوب شنیدن یعنی سواد!

دیده اید وقتی کسی از شوق گریه میکند، چشم های لبالب اشک پرخنده اش سرشار از چه افسونی است؟ به رنگ افق دوردست دریا، در یک بعدازظهر بارانی بهاری

...سال های سال است که هر چه فکر می کنم با عقلم جور در نمی آید که جهان را خالقی باشد خدا نام.کاشکی در زمان پیامبران بودم و با دیدن معجزه ای دلم آرام می گرفت. نگاهی کرد و گفت:معجزه ،انسان های ناتوان و کوتاه بین را خرسند می کند. انسان اهل اندیشه به معجزه نیاز ندارد .هستی سرشار از معجزه است. اصلا شما به من بگویید چه چیزی معجزه نیست؟ همین شب و روز و تابیدن ماه و نور خورشید ماه برای زمین مثل آینه رفتار می کند .نور خورشید را بازتاب می دهد .هر شب به اندازه ای .هیچ کدام هم در جای خود ثابت نیستند. خورشید ۴۰۰ برابر ماه است و فاصله اش با زمین هم ۴۰۰ برابر است .این معجزه نیست ؟ما مثل ماهی هستیم که نمی داند توی آب زندگی می کند. البته ما خیال می کنیم نمی داند. هر روز که آفتاب طلوع می کند معجزه است. ماه میتابد معجزه است. بهار و پاییز معجزه است .آب معجزه است. آتش مهجزه است .گلها و پرنده ها معجزه اند .یک مشت خاک معجزه است. یک برگ درخت صنوبر، یک شکوفه آلبالو معجزه است...