شفاف و بسیار جذاب.
درخشان ... این کتاب یک روش شگفت انگیز و جذاب دارد و تصوری است دوباره از اینکه ما چه نوع موجوداتی هستیم.
شریل شیلتز همواره احساس می کند مدام در حال افتادن است و چون احساس می کند در حال افتادن است، می افتد. وقتی بدون کمک از جا بلند می شود، در چند لحظه، به نظر می رسد که انگار بر روی پرتگاهی ایستاده و در شرف سقوط است. اول سرش لقوه می گیرد و به یک سمت می چرخد و بعد دست هایش را باز می کند تا تعادلش را حفظ کند. خیلی سریع کل بدنش پی در پی به سمت جلو و عقب تکان می خورد، قبل از این که تعادلش را از دست بدهد، در آن لحظه که با آشفتگی در نوسان است، شبیه به بندبازی بر روی طنابی بار یک به نظر می رسد، تنها فرقش این است که جفت پاهایش با فاصله از هم و محکم بر روی زمین قرار دارند. به نظر نمی رسید تنها از افتادن بترسد، انگار ترسش بیشتر از هل داده شدن است. به او می گویم: "تو شبیه به کسی هستی که داره روی پل تلو تلو می خوره." او پاسخ می دهد: "آره، احساس می کنم که در حال پریدن هستم، حتی اگه نخوام بپرم."
کتاب در زمینه انعطاف پذیری سیستم عصبی و مغزی هستش. نویسنده در هر فصل (در یازده فصل) داستان یک فرد رو که مشکلی در سیستم مغزیش داشته رو بیان میکنه. مثلا کسی که دچار سکته مغزی شده و یک سمت بدنش عملکرد درستی نداره و بعد میاد میگه که فلان کسانی بودن کن با تمرینهای فیزیکی و ذهنی (بیشتر ذهنی) تونستن دوباره عملکرد ذهنی و جسمی شون رو بهتر کنن با اینکه قبل از اون هیچ امیدی برای بهبودی همچین بیماریهایی نبود و خیلیها در مواجه با این مشکلات از بهبودی ناامید بودن. یا اینکه دختری دارای نیم کره چپ نبود ولی با این حال مغزش تونسته بود قسمتی از عملکرد نیم کره چپ رو بر عهده بگیره تا اون فرد بتونه به زندگیش ادامه بده. در کل نویسنده میخواد این موضوع رو به مخاطب ارائه بده که مغز قابلیت انعطاف پذیری داره و هنگام مواجه با مشکلات این چنینی و با تمرین ذهنی مناسب میتونه تا حدودا بر مشکلات فائق بشه و اون رو جبران کنه. نویسنده تونسته هر فصل رو با بیان زیبایی برای مخاطب ارائه کنه. در مورد ترجمه هم یه نظرم ترجمه خوب و قابل قبولی داشت (انتشارات سایلاو).