قسمت هایی از کتاب لوبیا قرمز و ماجراهایش (لذت متن)
روزی روزگاری، در گوشه مزرعه ای، یک بوته لوبیا رویید. بوته لوبیا کم کم بزرگ شد و لوبیا داد. در میان دانه های لوبیا، یک لوبیای قرمز بود که خیلی دلش می خواست به همه جای مزرعه سر بزند و دنیا را بگردد. یک روز صبح، لوبیای قرمز کنجکاو پیله اش را باز کرد، از بالای بوته روی زمین پرید و...