در معمای لاینحل عشق گرفتار مانده ام. تو محبوب و مطلوبی، پیچیده در بلا و بدبختی، عاشقانه می خواهمت، تاب دوری ات را ندارم، اما مشکلاتت را چه کنم؟ نمی خواهم وصال محال شود. حتی اگر تقدیر برای من و تو خواب شیشه و سنگ را دیده باشد، باز هم می خواهمت. تقدیر را بر هم می ریزم، به خاطر تو، به خاطر خودم، به خاطر عشقی که نیمه کاره ماند و...