کتاب بامداد فلوجه

Sunrise Over Fallujah
کد کتاب : 47075
مترجم : عبدالحمید میرحسینی
شابک : 978-9641213802
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 276
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

نامزد جایزه کتاب کارولینای جنوبی سال 2011

نامزد مدال ساکورا سال 2010

معرفی کتاب بامداد فلوجه اثر والتر دین مایرز

کتاب «بامداد فلوجه» رمانی نوشته ی «والتر دین مایرز» است که اولین بار در سال 2008 به چاپ رسید. این رمان هیجان انگیز، از نگاه افرادی که حضور نظامی آمریکا در عراق را به شکلی بی واسطه تجربه کرده اند، روایت می شود. «رابین بردی پری»، سربازی تازه استخدام شده اهل «هارلم»، دقیقا نمی داند چرا به ارتش پیوسته است، اما از مقصد خود آگاهی کامل دارد: عراق. «بردی» و سایر سربازان همراه او مأموریت دارند که به امنیت و ثبات عراق کمک کنند و به شکلی موفقیت آمیز با نیروهای عراقی ارتباط بگیرند. رمز عملیات آن ها به صورت رسمی، «عملیات آزادی عراق» است. اما مردان و زنان جوان در این گردان، نامی ساده تر برای آن در ذهن دارند: جنگ.

کتاب بامداد فلوجه

والتر دین مایرز
والتر دین مایرز (12 آگوست 1937 - 1 ژوئیه 2014) نویسنده کتاب های کودک و نوجوان بود که بیشتر به دلیل ادبیات نوجوانان شناخته می شود. وی در مارتینزبورگ ، ویرجینیا غربی متولد شد ، اما در هارلم نیویورک بزرگ شد. کودکی سخت او را به سمت نوشتن سوق داد و معلمان مدرسه او را با این روش به عنوان راهی برای ابراز وجود تشویق می کردند. او بیش از صد کتاب از جمله کتاب های مصور و داستان نوشت. وی پنج بار برنده جایزه Coretta Scott King برای نویسندگان آفریقایی-آمریکایی شد.
نکوداشت های کتاب بامداد فلوجه
A powerful and timely novel about the horror of war.
رمانی قدرتمند و بهنگام درباره ی هراس جنگ.
Barnes & Noble

With memorable characters.
با کاراکترهایی به یاد ماندنی.
Scholastic

An important book with much insight.
کتابی مهم با بینش های فراوان.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب بامداد فلوجه (لذت متن)
مثل رعد و برقی است که در دوردست اتفاق بیفتد. وقتی آسمان شب روشن می شود، افراد ما فریاد شادی سر می دهند، ولی من با تمام وجودم می ترسم. صدای انفجار بسیار دور است، ولی در درون من نیز هست. اصل مسئله صدا نیست؛ انگار چیزی درون سینه ام به لرزش درمی آید.

اما شاید حق با او و «میلر» باشد. شاید تعداد کشته ها بیشتر از تعدادی است که در اخبار اعلام می شود، ولی نمی خواهم تعدادش را بدانم.

عده ای مرد که بعضی گریه می کردند و بعضی آرام صحبت می کردند، اطراف ماشین ها ایستاده بودند و منتظر آمبولانس بودند تا اجساد را ببرد. هنوز هم سعی می کنم چشمم را از اجساد برگردانم، چون نمی خواهم آن ها را ببینم.