کتاب لیدوکایین

Lidocaine
کد کتاب : 52822
شابک : 978-6227365177
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 404
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت
دسته بندی های کتاب لیدوکایین
قسمت هایی از کتاب لیدوکایین (لذت متن)
نگاه خیره اش به ماه بود. لب هایش از هم باز می شد، اما حرفی نمی زد. ( ماهور ) بی توجه به حالت شک زده ی ( مهدی ) زمزمه کرد: قشنگه نه؟ سعی کرد کمی به خودش بیاید. دست هایش را ستون بدنش کرد و به باغ بی انتها خیره شد: - چی قشنگه؟ - ماه... نگاهش کن... قشنگ تر از ماه دیده بودی؟ حتی خورشید هم به قشنگی ماه نیست. به سمتش چرخید و جوابش را داد: خورشید که خیلی قشنگه. همه دخترا هم خورشید رو دوست دارند. لبخند غمگینی زد و گفت: آره، واقعیتم همینه. به خاطر رنگ خورشید و گرمایی که میده، زیبایی ماه همیشه دومین انتخاب آدما بوده... نگاهش را از ماه گرفت و رو به او کرد. با اندکی صبر ادامه داد: خورشید هم رنگ روزه، هم روز روشنه هم خورشید، اما نگاه به ماه کن ببین چجوری با نورش شب سیاه و روشن می کنه... غمگین بود. مهدی این غم را احساس می کرد... آرام صدایش زد: ماهور... با بغضی که صدایش را می لرزاند زمزمه کرد: اگه خدا به جای گذاشتن یه ماه تو آسمون، تو زندگی همه ی آدماش یه منبع روشنایی میذاشت، شاید هیچ کس دنیاش سیاه نبود. هیچ کس غصه نداشت و راه گم نمی کرد... هیچ کس نمی ترسید. حکایت من، حکایت همون اون آدمیه که دنیاش ماه نداره. همون قدر سیاه، همون قدر تاریک و همون قدر سرد! و...