کتاب مرز پنهان

Marz-e Penhan
کد کتاب : 62933
شابک : 978-9642162000
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 840
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 23 اردیبهشت
دسته بندی های کتاب مرز پنهان
قسمت هایی از کتاب مرز پنهان (لذت متن)
در را بستم، خواستم ماشین را دور بزنم اما او راهم را سد کرد: - رها خانوم... دلم می خواست چشم ببندم و فقط به طرز تلفظ نامم با صدای خاصش فکر کنم. پلکی زدم و افکار منحوس اما شیرین را از خودم دور کردم. دستی گوشه ی لبش کشید: - می دونم امشب با صحبتام شما رو رنجوندم... امیدوارم معذرت خواهیم رو بپذیرید. نگاهم را از تاریکی شب جدا کردم و به تاریکی چشمانش دادم: - از بی دلیل قضاوت شدن، متنفرم... با ابروهایی بالا پریده فاصله را کم کرد : - به پارسا برای داشتنت غبطه می خورم... نگاه سرگردانم در چشمان مشکی اش به دام افتاد. صورتش را جلو کشید و کنار گوشم نجوا کرد: - حیف این همه زیبایی که نصیب پارسا بشه. صدایش جادو می کرد، چشمانش انسان را مسحور می کرد و به ساز خودش می رقصاند. بی اراده لب زدم: - من و پارسا فقط دوستیم. دو تا دوست اجتماعی، همین. چشمش درخشید. لبخندی روی لبانش شکل گرفت: - پس می تونم امیدوار باشم که پیشنهاد دوستیمو قبول کنی؟ تمام دلخوری ام از او پرکشید و جایش را به شادی داد. غرور در وجودم رخنه کرد: - باید فکر کنم. کارتی مقابلم گرفت: - هر ساعت از شبانه روز منتظر تماستم. با لحنی خاص و جادویی ادامه داد: - ناامیدم نکن. از شدت هیجان به خود لرزیدم. قدمی عقب گذاشتم: - خداحافظ. گوشه ی لب هایش اندکی به بالا انحنا پیدا کرد: - مراقب خودت باش. موبایلش را جلوی صورتم تکان داد: - منتظرم.