کتاب دوران بی مهری

Doran-e Bimehri
کد کتاب : 62987
شابک : 978-9642161812
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 768
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 18 اردیبهشت

معرفی کتاب دوران بی مهری اثر دریا دلنواز

کتاب « دوران بی مهری» نوشته دریا دلنواز توسط انتشارات شقایق منتشر شده است.
مهرآوه فرخزاد شخصیت اصلی در این رمان مهندس مشغول به کار در یک کارخانه‌ی تولید موادغذایی است و «دوران» تنها عشق او در زندگی پر فراز و نشیبش است.دوران به واسطه یکی از دوستان، پی به حقیقتی می‌برد که مهرآوه از او پنهان کرده بود و حالا هضم آن حقیقت برای دوران غیرممکن است و به همین دلیل قصد جدی برای جدایی از مهرآوه را دارد. حضور مرد جوانی به نام «نامی بزرگمهر» در کارخانه و همکاری او با مهرآوه، یکی از نقاط قوت این رمان است، تا جایی که نقش او حتی از «دوران» نیز پر رنگ‌تر و موثرتر می‌شود.

از نظر ساختار، این رمان در شاخه‌ رمان‌های دراماتیک قرار می‌گیرد. نویسنده با مهارت میان شخصیت‌ها و پیرنگ هماهنگی برقرار می‌کند. خصوصیت‌های اخلاقی شخصیت‌ها پدید آورنده‌ی عمل داستانی می‌شوند و در ادامه عمل داستانی شخصیت‌ها را متحول می‌کند و یک پیرنگ قوی خلق می‌شود. نویسنده، با تسلط کامل، رفتار و گفتگوهای شخصیت‌ها را در طول ماجرا برجسته می‌کند تا اصول صریح روان‌شناختی داستان که عنصر حیاتی یک رمان است از طریق عمل داستانی ارائه شود؛ در واقع عمل داستانی را شخصیت‌هایی در این رمان خلق کرده‌اند که همواره با خود صادق‌اند و هر یک به تدریج آن حقیقی خود را در طول ماجرا نشان می‌دهند و حوادث را پیش می‌برند.

کتاب دوران بی مهری

دسته بندی های کتاب دوران بی مهری
قسمت هایی از کتاب دوران بی مهری (لذت متن)
شیطنت که نبود... حرف دل بود! چرا فرار؟ چطور بعضی شب ها... بعضی صداها... بعضی آدم ها مثل نسیمی می شینن کنج دل؟ چطور میشه که یک دفعه خیلی ناگهانی خالی میشی؟ چطور میشه که غم ها همه باهم میرن و برق شادی توی دلت نور می ندازه؟ خودمم نمی دونم... ولی همین لحظه... همین حالا، پشت هر ناز، پشت هر نیاز، من غم هامو بدرقه کردم، حالا من بودم و هوایی که نوازشم می کرد... من بودم و داغی نگاهی که تا مغز استخونم رو گرم می کرد، من بودم و حس غلیظی از دوست داشتن امشب عجیب غریب شده بودم. این مهری من نبودم مهری همون سال ها برگشته بود. شاید از پشت دری که غم ها به هوای رفتن، بازش کرده بودن و حالا مهری همون روزا سرک کشیده بود به خلوت دونفره ی ما و عجیب تر از من مردی بود که از تمام دروازه های وجودیم گذشت.