کتاب اگر فردا بیاید

If Tomorrow Comes
کد کتاب : 7026
مترجم :
شابک : 9786003400740
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 520
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1985
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب اگر فردا بیاید اثر سیدنی شلدون

اگر فردا بیاید یک رمان داستانی جنایی است که توسط نویسنده ی آمریکایی سیدنی شلدون نوشته شده است. این داستانی است که یک زن معمولی را به تصویر می کشد که درگیر مافیا می شود ، تلاش بعدی برای انتقام از آنها و بعدتر زندگی او به عنوان یک هنرمند.
تریسی یک کارمند بانک موفق در فیلادلفیا است که با یک وارث ثروتمند که فرزند او را نیز حامله است نامزد کرده است. مادر تریسی ، پس از آنکه از طرف مافیای نیواورلئان از او کلاهبرداری می شود ، خودکشی کرده و تریسی را بدهکار می گذارد. تریسی اسلحه ای برای ترساندن کلاهبردار جو رومانو تهیه می کند. رومانو بی گناهی مادرش را می پذیرد ، اما سعی می کند به تریسی تجاوز کند و در این مبارزه زخمی می شود. وکیل تریسی را متقاعد می کند که در صورت اعتراف به گناهکاری اش مجازاتش کوتاه تر می شود، اما قاضی وی را به پانزده سال حبس در زندان جزایر جنوبی لوئیزیانا محکوم می کند و او فهمید که قاضی و وکیل هر دو برای رئیس مافیا رومانو کار می کنند.هنگامی که او به زندان می رود ، کارفرما و نامزدش او و کودک متولد نشده را رها می کنند. او که تحت سو استفاده وحشتناکی از همبندان زندان خود رنج قرار می گیرد و ...
با وجود تمام مشکلات تریسی سعی می کند در زندان دوام بیاورد چرا که او هدف بسیار مهم و بزرگی در سر دارد: انتقام.

کتاب اگر فردا بیاید

سیدنی شلدون
سیدنی شلدون (به انگلیسی: Sidney Sheldon) (زاده ۱۱ فوریه ۱۹۱۷ - درگذشته ۳۰ ژانویه ۲۰۰۷) رمان نویس معروف آمریکایی بود. شلدون پیش از روی آوردن به رمان نویسی، فیلمنامه ها و نمایشنامه هایی نوشت که او را برنده جایزه هایی همچون اسکار بهترین فیلمنامه نویسی و جایزه نمایشنامه نویسی تونی کردند. او در داستان نویسی بسیار موفق بود و با انتشار تنها ۱۸ رمان هفتمین پرفروش ترین نویسنده تاریخ است.وی افزون بر رمان نویسی بیش از ۳۰ فیلمنامه، ۲۵۰ فیلمنامه تلویزیونی و ۱۰ نمایشنامه نوشت ، آثار شلدون در بیشتر کشورهای ...
قسمت هایی از کتاب اگر فردا بیاید (لذت متن)
دوریس ویتنی در حالی که در فکر فرو رفته بود، به آهستگی لباسهایش را در آورد و لباس خوابی به رنگ قرمز روشن به تن کرد تا آثار خون به روی آن مشهود نباشد. بعد، برای آخرین بار به اطراف اتاق خواب نگاهی انداخت تا مطمئن شود آن اتاق دلچسبی که در طول سی سال گذشته آن قدر برایش عزیز بود، تمیز و مرتب است. سپس کشوی پاتختی را باز کرد و محتاطانه هفت تیری را از آن بیرون آورد، که سیاه براق و به شدت سرد بود. آن را کنار تلفن گذاشت و شماره ی تلفن دخترش را در فیلادلفیا گرفت. به طنین صدای زنگ تلفن که از دوردست می آمد، گوش داد و بعد، صدایی لطیف گفت: الو؟ دوریس گفت: تریسی ... عزیزم، فقط احساس کردم خیلی دلم می خواهد صدایت را بشنوم. تریسی گفت: چه کار خوبی کردی، مادر. امیدوارم بیدارت نکرده باشم. نه، داشتم کتاب می خواندم. کم کم می خواستم بروم و بخوابم. من و چارلز خیال داشتیم برای شام برویم بیرون. ولی هوا خیلی افتضاح است. برف سنگینی دارد می آید. هوای آنجا چطور است؟

دوریس به قدری در افکارش غرق بود که حتی صدای آن را نشنیده بود. نیواورلئان دچار طوفانی شدید بود. در اخبار هواشناسی گفته بودند که باران ادامه خواهد داشت، درجه ی هوا در نیواورلئان به هجده درجه ی سانتی گراد خواهد رسید، باران تا شب به رعدو برق تبدیل خواهد شد و بهتر است مردم چتر همراه داشته باشند. ولی دوریس که به چتر نیازی نداشت. او گفت: رعد بود، عزیزم. به زور سعی کرد حالتی شاد به صدایش بدهد و اضافه کرد: برایم بگو آنجا در فیلادلفیا چه خبر است؟