در روزگار قدیم پادشاهی زندگی می کرد که فقط یک دختر داشت و خیلی او را دوست داشت. به همین جهت همیشه می ترسید که صدمه ای به دخترش برسد و به این دلیل او را در قصرش زندانی کرده بود و همیشه از او مواظبت می کرد.....